ای بهار همیشه های خدا / ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی / بغض داری ولی نمی باری
لااقل صبر کن مسافر شب / گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق به جز تو کیست، بگو / کیست جز تو امام بیداری
گاه گاهی که حرف هم داری / شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این / استخوانی که در گلو داری
تو بگو از کدام طایفه ای / که همیشه خدای عاطفه ای
لطف ها می کنی برای کسی / که برایت نمی کند کاری
پس کجایند عالمان سحر / یک نفر از چهار هزار نفر
چهار هزار شاگرد داشت، ولی راحت غریبونه کشتنش
پس کجایند عالمان سحر / یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند / پا برهنه به خفت و خواری
پس کجایند نافله خوان ها / که دل قافله به درد آمد
کی به درد می خورد پس کی / این نمازی که هست تکراری
کوچه ای در مدینه منتظر است / تا که روضه بخوانی از دیوار
تا تو هم مثل مادرت آن جا / حس کنی بین درب و دیواری
آل صعود خونه امام صادق، کوچه بنی هاشم خراب کردن، همه رو خراب کردن، تو کوچه بنی هاشم کاه گل با سنگ جا کردن، هنوز همونجوری کوچه باریکه، یعنی وقتی رد می شدی نفر روبروت یه مقدار کج بشه تا رد بشه،
کوچه تنگ و دل سنگ و صدای سیلی
تا که کوچه به کوچه پخش شود / هم صدایی غربتت با او
تا بفهمند فاطمی هستی / مثل مادر به غم گرفتاری
تا که دست تو را نبندند و / هی به یاد علی بخندند و
نکشندت پیاده اینگونه / هی به قصد امام آزاری