سادات شرمنده
حرمله به اشک حسین میخنده
سادات شرمنده
سر علی به تار مویی بنده
سادات شرمنده
آب نشد بیاد به خیمه ها از غم عمو بگید بسه
روضه سه شعبه لازم نیست تنها از گلو بگید بسه
پدر در پشت خیمه دم گرفته
سرت را با تنت با هم گرفته
علی عادت به انگشت عمو داشت
به جایش تیر را محکم گرفته
سادات شرمنده
جلو رباب سر و رو نی میبنده
سادات شرمنده
گریه نمیکنه علی میخنده
سادات شرمنده
نیزه که اسباب بازی نیست، نیزه ها رو هی تکون ندید
مادرش دق میکنه به هم، راس اصغر و نشون ندید
دعا دارم مبادا سر بیفتد
کسی با نیزه دارش در بیفتد
دعا دارم اگر می افتد این طفل
فقط بر دامن مادر بیفتد
وداعی لااقل با من نکردی
نگاهی موقع رفتن نکردی
به تو می آمدی افسوس مادر
لباس تازه ات را تن نکردی