loading...

آئین مستان

متن سینه زنی زمینه شهادت مسلم,سینه زنی زمینه شهادت مسلم,سینه زنی شهادت مسلم,متن مداحی شهادت مسلم,مداحی شهادت مسلم,شهادت مسلم,متن سینه زنی زمینه شب اول محرم,سینه زنی زمینه شب اول محرم,سینه زنی شب اول م

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1746 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3819 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 408 زمان : نظرات (0)

 

غریبم و ندارم آشنایی
نمونده توی حنجرم صدایی
کاش بودی و میدیدی توی کوفه
پُر شده از دروغ و بی وفایی
کوفه چه نامرده ، تاریک و دلسرده
کوفه چه بی رحمه ببین با من چه ها کرده
خستم از این مردم از این شهری که پُر درده
شرمندم من از وفای کوفه
آوارم تو کوچه های کوفه
اینه رسم مردمای کوفه
ثارالله، حسین عزیز زهرا
خسته شدم از این شبای تیره
که داره دیگه جونمو میگیره
نامه نوشتم که بیای شرمندم
میخوام بگم نیا میدونم دیره
بیتاب و حیرونم، لبریز بارونم
گفتم بیا اما ولی حالا پشیمونم
نقشه برات دارن واسه اینه که دل خونم

وقتی بازارو نگاه میکردم
واسه زینبت دعا می کردم
زیر لب تورو صدا میکردم
ثارالله، حسین عزیز زهرا
عهدی که بستن و شکستن آقا
دستامو توی کوچه بستن آقا
بازار تیر و نیزه ها چه داغه
در انتظار تو نشستن آقا
کوفه چه در پیشه ، برگرد که آتیشه
برگرد که سهم خواهر تو آه و آتیشه
پیش نگاهش کربلا دریای خون میشه
این اشکام روضه برات میخونه
برگرد اکبرت هنوز جوونه
داغ اصغرت به دل میمونه
ثارالله، حسین عزیز زهرا

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 374 زمان : نظرات (0)

 

میان کوچه‌ها، غریبم ای خدا
به مولایم بگو، به کوفه نیا نیا
کوفه میا جان من، اینجا که جای تو نیست
حرف است همه نامه‌ها، کوفه فقط مدعی‌ست
من هراسانم از کوفیان پلید
به دل با تواند در عمل با یزید
سلام علیک فرید الوحید، سلام علی الحسین
عالم بمیرد، برای آن دمی که اسیر می شوند زینبین
علینا بالعزا، علینا بالبکا
علینا بالحسین، علینا بکربلا


 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 839 زمان : نظرات (0)

مریض شد ، جذام گرفت. مردم دورِش کردن ، مقبل کاشانیُ میگم. عاقبت اومد تو یه حمامی کار می کرد . ذغال می ریخت حمامُ گرم می کرد . نشسته بود دلش گرفته ، یه وقت شنید صدا حسین حسین میاد ...گفت چه خبره؟ گفتن مقبل ، شبِ عاشوراست .. خیلی دلش گرفت ؛ گفت حسین جان خیلی دوست داشتم بینِ جمعیت برات نوکری می کردم .. به حق مادرت شفامُ بده .. یه دفعه دیدن به سر زنان اومد وسط جمعیت ..

شب عاشوراست امشب ..

کربلا غوغاست امشب ..

شعر گفت با یه عشقی ، همچین که خوابید در عالم مکاشفه خواب دید وارد یه صَحنیِ شده ، ملائکه دارن میان . یه مرتبه ابراهیم خلیل الله ،  اسماعیل ، دونه دونه پیغمبرا دارن میان . گفت چه خبره؟ گفتن مجلس روضه گرفتن . وجود نازنین خاتم الانبیا خودشون روضه گرفتن همه اومدن . همچین که نگاه میکرد یه وقت دیدن پیغمبر وارد شد ، پشت سر پیغمبر ، علی وارد شد ، فاطمه وارد شد ، حسنین اومدن ، همه به احترامشون بلند شدن .

یه وقت دیدن پیغمبر نگاهی فرمودن ، فرمود محتشم کاشانی رو بگید بیاد شعر بخواند . مقبلم داره از دور نگاه می کنه ، میگه یه مرتبه دیدن محتشم اومد هنوز شروع نکرده ، پیغمبر بهش مقام داد ، فرمود : محتشم برو رو پلۀ اول منبر .

بسم الله الرحمن الرحیم

به إذن رسول الله به إذن امیر المومنین و به إذن فاطمه الزهرا

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

در بارگاه قدس که جایِ ملال نیست

سر هایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است

 

مردم گریه کردن .. پیغمبر گریه کرد .. فرمود بهت پیام دادیم یه پله بالاتر برو ؛ رفت بالاتر ..

کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا

در خاک و خون تپیده به میدانِ کربلا 

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست 

یه وقت صدا بلند شد محتشم بسه .. به خدا دخترم زهرا از حال رفت .. پیغمبر مقام داد ، عبایِ خودشُ پیغمبر رو دوشِ محتشم انداختن ..

مُقبِلم هم خوشحال ، هم ناراحت گفت منم شعر گفتم. خوش به حال محتشم مقابل پیغمبر شعر خواند .. دلش گرفت ، داشت می رفت یه مرتبه صدا زدند مقبل کاشانی؟ گفت منم چیزی شده؟ گفتن بیا .. حضرت زهرا فرموده مُقبل بیاد برا ما شعر بخوانه ... (حضرت زهرا بخواد مقام بده اینجوری بالا میبره ..) فرمود برو بالایِ منبر ... اومد بالایِ منبر :

بسم الله الرحمن الرحیم

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت

هوا زِ جور مخالف چو قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

دستت بیاد بالا ، جانم به این عرض ارادتا .. پیر و جوان ، کوچیک و بزرگ بگو حسین ...

 

من از همین جا میخوام یه گریز بزنم ؛ آوردنش بالایِ دارالاماره .. یادت باشه (بچه هایِ جبهه و جنگ بهتر می دونن ، تا یکی تیر می خوره ، خونِ زیادی ازش میره تشنه ش میشه ...) شمشیر زده بودن لبش بریده شده بود .. گفت اگه میشه یه خورده آب به من بدین ... دستاشُ بسته بودن .. کاسۀ آبُ جلو دهانش گرفتن هی خون رویِ آب می ریخت نتونست آب بخوره .. گفت حتماً سریِ بین من و آقام حسینِ ...

 لب تشنه از همون بالا دارالاماره .. صدا زد : صل الله علیک یا ابا عبدالله ... زود بگم معطلت نکنم ... همچین که اربابِ منو تو ، تو گودال افتاد دیدن نیزه رو زمین زد ... عباسشُ کشتن .. (بگم دونه دونه؟) علی اصغرشُ کشتن .. قاسمشُ از زیر سم اسبا بیرون کشیده .. حالا حسین مونده و چند تا خیمه پُر از زن و بچه ... همچین که نیزه رو زمین زد ، صدا زد : «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ  وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ .... مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! ..» کجایی مسلم ببینی آقاتُ غریب گیر آوردن .. ای حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 273 زمان : نظرات (0)

بی تو چی سر من، آورد آقا کوفه

تنها موندم اینجا، نیا کوفه نیا کوفه

خیلی بی وفا اهل دنیا کوفه

تنها موندم اینجا، نیا کوفه نیا کوفه

به جز یک پیر زن تنها

نکرد کسی به روم در وا

سفیر تو شده دیگه، غریب و بی کس و تنها

بیا برگرد نیا اینجا، که کینه دارن از ما

با من اینجوری کردن پس سر تو چی میاد آقا

نیا آقا که اینجا خولی و شمر و صنان داره

نیا آقا توی این شهر رقیه ات میشه آواره

امون ای دل امون ای دل

من که دل بریدم از این شهر باطل

ای وای از غریبی

امون ای دل امون ای دل

هر گوشه توی این شهر آقا داره قاتل

ای وای از غریبی

امون ای دل امون ای دل

آقا خیلی شدم مضطر، شنیده ام حرمله آخر

که داره می رسه از راه علی اصغر

می سازه نیزه آهنگر، سفارش داده شمر خنجر

الهی که توی گودال به دست شمر نشی بی سر

بیا برگرد از اینجا که سرت میره روی نی ها

چی دیدم که دلم زاره، یکی که دختری داره

می گفت که از سفر واست میارم بابا گوشواره

بیا برگرد که این ها بی حیا و دزد ناموسن

بیا برگرد که اینجار محجر و گوشواره می دزدن

بیا برگرد که اینجا سرت میره روی نی ها

زن و بچه ات رو بعد از تو کنیزی می برن آقا

نیا آقا که اینجا خولی، شمر و صنان داره

نیا آقا توی این شهر رقیه ات میشه آواره

امون ای دل امون ای دل

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 397 زمان : نظرات (0)

خسته و بی یار در دل غمها

در شب غربت بین آدمها

با لب تشنه با دلی پر خون

در دل کوفه بی کس و تنها

کوفه نیا حسین جان ، اینجا همه بی غیرتن

آقا دروغ میگن که همه در انتظارتن

یکی تو دستاش خیزرون ، یکی دیگه تیر و کمون

نعلای تازه میزنن آقا به پای اسباشون

کوفه نیا حسین جان کوفه وفا نداره

 کوفی بی مروت شرم و حیا نداره

مسلمت اینجا گشته آواره

درد دل گویم با لب پاره

کوفه یک مرد بی حیا داره

دخترش را داد قول گوشواره

کوفه نیا حسین جان ، گره به معجرا بزن

اهل و عیالتو نیار ، کوفه نمیشه جای زن

آقا نیار زینبتو ، آقا نیار دخترتو

این کوفیان کشیده اند ، نقشه برای سر تو

یکی تو دستاش خیزرون ، یکی دیگه تیر و کمون

نعلای تازه میزنن آقا به پای اسباشون

کوفه نیا حسین جان کوفه وفا نداره

 کوفی بی مروت شرم و حیا نداره

  

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 437 زمان : نظرات (0)

ای یادگار حیدر کرار یاحسین

ای سبط پاک احمد مختار یا حسین

با پای جان به سایه ی پرچم رسیده ام

بسپر مرا به دست علمدار یا حسین

کابوس مشکلات شده زندگانیم

مشکل گشای هرچه گرفتار یاحسین

من از چه جا بمانم و نامت نیاورم

وقتی بر آید از در و دیوار یاحسین

چشمی بده که اشک بریزم به پای تو

سوزی عطا نما که زنم جار یا حسین

مردن کم است گو چه کنم من بر این عزا

شأن عقیله و سَرِ بازار یا حسین

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

با هر نشانه میشود این اُمت امتحان

ما را به فتنه ها تو نگهدار یا حسین

نگاهمان کردند که این حسینه را سرپناهمان کردند

خراب بودیم وبه دولت شهدا روبه راهمان کردند

درون این خیمه غلام آمده بودیم شاهمان کردند

شدیم از خودشان، نگاه تا به لباس سیاهمان کردند

به غسلی از گریه غبارروبی ‌و پاک از گناهمان کردند

عزای مسلم را شروع نوکری این دوماهمان کردند

شکسته بال وپرش نماند یک نفر از کوفیان دور و برش

نه از هراس کسی که، کرده در به دریِ حسین در به درش

 هی کمک خواستن برا دستگیری مسلم، پیغام داد چه خبره؟ یه نفر رو می خوای بگیری هی پیغام می فرستی بیست نفر کمکی بفرست ، پنجاه تا کمکی بفرست... پیغام داد امیر تو مگه خبر نداری، فکر میکنی ما رو به جنگ یکی از بقالای کوفه فرستادی اینا بنی هاشمن ترس با اینا بیگانه است.....

به جان خریده غم عزیز فاطمه را با تمام دردسرش

حسین در راه است کند چگونه ز دار العماره با خبرش

به فکر قافله است نه این که فکر خودش باشد و دوتا پسرش

حسین جای خودش، گرفته دلهره چون زینب است همسفرش

حسین جان زمان آن برسد،حسین جان خبر من به کاروان برسد

شد ه است کوفه یکی که با اسارت زینب به آب نان برسد

حسین چقد سنگ اینجاست،خدا به داد اسیری کودکان برسد

شود زمانی که برای بردن پیراهنی سنان برسد

کجاست انگشتر غنیمتی که نمانده به ساربان برسد

قرار شد با اسب جراحت تن بی سر به استخوان برسد

نگفتم از شام هنوزمانده که روضه به خیزران برسد

 امان از زخم زبان....صدا زد :مسلم چرا گریه می کنی؟ روز اول که اومدی کوفه فکر اینجاشو نمی کردی؟ برا ریاست اومدی؟ مسلم صدا زد:من اصلا برا خودم گریه نمی کنم، شما با من اینطوری رفتار کردید، وای به حال زن و بچه ی حسین...

لباش خشک بود، یه ظرف آب آوردن دادن دست مسلم اومد آبو نوش جان کنه لبهای مبارکش پاره شده بود خون میان آب ریخت، آب مضاف شد آب رو کنار گذاشت، فرمود: خدا هم انگار دوست نداره من سیراب از دنیا برم....

عین همین ماجرا کربلا شد حسین که جان عالم فدای اربابمون با عباسش تو معرکه ی جنگ متمایل شدن به سمت فرات، آقا قمر بنی هاشم عرض کرد: آقا جان! تا اینجا که اومدیم من مراقبم شما یه لبی از آب تر کنید....

همچین که ابا عبدالله دست برد زیر آب، اومد آب بنوشه تیر زدن به زیر گلوی آقا، خون تو کف دست حسین ریخت آب مضاف شد،یه مرتبه یه نانجیبی می خواست اذیت کنه حسین رو، گفتن حسین نشستی آب بنوشی؟ ببین دارن به خیمه هات حمله می کنند....حسین به خیمه تشنه برگشت...

حسین من قرار شد سر من به کوفیان و سرتو به شامیان برسد

قرار شد سر تو زیک مسیر بیاید که سنگشان برسد

شکست دندانم هنوز مانده سر نیزه بر دهان برسد

 اومد بالا سر حسین"شب اول یه روضه ی گودال" هرچی نگاه کرد دید جای سالم تو بدن نمونده؛ نیزه رو چنان بالا بُرد  زد...... نیزه شکست....

 

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 72
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 445
  • آی پی دیروز : 610
  • بازدید امروز : 2,793
  • باردید دیروز : 4,076
  • گوگل امروز : 31
  • گوگل دیروز : 38
  • بازدید هفته : 2,793
  • بازدید ماه : 2,793
  • بازدید سال : 1,317,826
  • بازدید کلی : 19,823,654