loading...

آئین مستان

متن روضه شب پنجم محرم,روضه شب پنجم محرم,شب پنجم محرم,پنجم محرم,محرم,متن روضه پنجم محرم,روضه پنجم محرم,متن مداحی پنجم محرم,مداحی پنجم محرم,متن روضه عبدالله بن حسن,روضه عبدالله بن حسن,عبدالله بن حسن,متن

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2172 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1714 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1262 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 682 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 624 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 593 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3483 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6695 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2831 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3776 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3231 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3555 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4131 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3665 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7247 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4942 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5882 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4360 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5529 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4173 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 385 زمان : نظرات (0)

 

كريم كاري به جز جود و كرم نداره

آقام تو مدينه است ولي حرم نداره

همیشه غم نصیبی بی یارو بی حبیبی

الهی من برات بمیرم توخونتم غریبی

فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید

فقط به خاطر خوشنودی خدا بخشید

در ابتدا پدرش فکر ما گداها بود

که سفره کرمش را به مجتبی بخشید

کریم کار ندارد به اسم و رسم کسی

غریبه را چه بسا بیش از آشنا بخشید

ملامتش نکنید آنکه را مدینه نرفت

مدینه زائر خود را به کربلا بخشید

*الان مدینه چه خبر؟.. ان شاالله اقامون بیاد براش حرم درست کنم برا امام حسن(ع)برا امام صادق(ع) برا امام باقر(ع) ...*

دو ماه گریه برای حسین باعث شد

که رزق اشک حسن را خدا به ما بخشید

گمان کنم که دگر مادری زمین نخورد

خدا فقط به حسن اینچنین بلا بخشید

*انقدر غریبه .. امشب بچه هاش بهانه شدن براش روضه بخونیم .. بعدِ کوچه هی غصه میخورد .. همه بچه ها گریه میکردن اما حسن یه جور دیگه گریه میکرد .. اخه اون چیزی که حسن دیده حسین ندیده .. ان شاالله هیچ وقت زمین خوردنِ مادرتُ نبینی ...*

به این چشمات یاد بده هر چیزیُ نبینه تا بتونه گریه کنه .. امشب بگو آی کریمه اهل بیت امشب اومدم دره دلم روخودت قفلش کنی .. آقا میخوام فقط جای شما باشه ..

همچین که این دو تا داداش باهم شوخی میکردن زور آزمایی میکردن بی بی فاطمه (س) نگاه کرد هی میگفت جانم حسینم .. امیرالمومنین نگاه کرد هی میگفت جانم حسینم .. یه وقت دیدن پیغمبر آروم آروم گریه میکنه هی میگه جانم حسن ..

_بابا شما فرمودی بچه کوچکترُ تشویق کنن چطور شما حسنُ تشویق میکنی؟!.. صدا زد دخترم دیدم تو میگی حسین ، علی میگه حسین ، نگاه کردم دیدم همه ملائکه دارن سرکشی میکنن همه میگن جانم حسین .. دیدم اینجا حسنم غریبه ...

امشب یه عهدی ببند با آقا بگو اگه اربعین رفتم کربلا برا امام حسن روضه میخونم و گریه میکنم .. آخه انقدر داداششُ دوست داره .. وقتی همه رفتن اومد وداع کنه ، صدا زد خواهرم حواست به این بچه ها باشه .. اما خواهرم من یه امانتی دارم دسته عبدالله رو گذاشت تو دست زینب .. گفت حالا که من دارم میرم این تنها یادگارِ داداشمه ..

صدا زد علی اکبرم رفت ‌‌‌‌.. قاسمم رفت .. زینب خیلی مراقب این بچه باش این بچه یه غرور عجیبی داره‌ .. دستش تو دست عمه بود جلو خیمه داره نگاه میکنه ..

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

 نه سید الشهدا برجدال طاقت داشت

هوا زِجور مخالف چو قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

یه وقت زینب نگاه کرد دید یه گوشه شلوغ شده .. حسین از ذوالجناح افتاد .. این تیرها تو بدنه شکسته .. یه وقت دیدن عبدالله دست عمه رها کرد ، عمه بزار برم .. عمه مگه نمیبینی عموم رو غریب گیر آوردن .. مگه من مردم بزارم عموم رو شهید کنید .. من پسرِ حسنم ، من نوۀ پهلو شکستۀ مدینه ام ..

یه مرتبه رسید دید عمو بیحال اُفتاده .. خون جاریِ .. هر نفسی که میکشه از این شبکه ها داره خون بیرون میزنه .. پرید بغل عمو ..

حرمله گفت من سه تا تیر بردم کربلا .. این سه تا تیرُ کجا خرج کردی؟.. گفت اون وقتی که حسین یه بچه شیرخواره رو ، رو دست گرفت ..

یکی از تیرای دیگرُ وقتی حسین خطبه میخوند زدم تو سینه ش .. هرچه کرد از جلو تیر در نیومد .. عاقبت تیرُ از پشت درآورد ..

اما سومین تیر" رسیدم تو گودال دیدم یه بچه ای خودشُ رو بدنِ عموش انداخته ، داره از عموش دفاع میکنه .. شمشیرُ بالا آوردن دستشو آورد جلو به عمو نخوره دیدم دست به پوست آویزان شد .. گفتم این بچه کیه که نمیزاره حسینُ بکشید! آخرین تیرُ نشونه گرفت میگه زدم به این بچه .. عبدالله به سینه حسین دوخته شد ...

خدا کنه که عمه جون نبینه

که صورت عمو رویِ زمینه

ببین که راه نفسش رو بستی

بی حیا پا تو بردار از رو سینه

تو معرکه هلهله بود و فریاد

تیره سه شعبه که به سمتت افتاد

اونی که عمامه رو از تو دزدید

برا چی وایساده ؛دیگه چی میخاد!؟

عجب قیامتی تو قتلگاهت جماعتی

هنوز تو زنده ای ولی شروع شده چه غارتی

هوا نمونده که نفس بگیرم

باید تنت رو رویِ دست بگیرم

عمو اجازه بده تا از اینا

عبایِ پیغمبرُ پس بگیرم

به سمت خیمه هاست هنوز نگاهت

کجا بره خواهر بی پناهت

گفتی که تشنه ای ولی یه نامرد

آبُ میریزه دوره قتلگاهت

*هی میگفت آبُ میزیزم رو زمین ولی نمیزارم یه قطرش به لبت برسه .. شما فکر میکنید فقط عبدالله رسید تو گودال؟!..*

رسیده مادرت نشسته بالاسرِ پیکرت

رسیده قاتلت میخوادچیکارکنه باحنجرت

آخ دعواشده برا بریدن سرت

حسین ..... حسین ....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 423 زمان : نظرات (0)

 

دست در دست عمه جانش زینب داره عبدالله بن الحسن .. سفارش ابی عبدالله بوده بعد از قاسم ؛ حضرت فرمود خواهرم خیلی مراقب عبدالله باش .. خیلی بیقراره .. بیقراره شهادتِ .. اما امانت برادرم حسنِ .. من برا قاسم خجالت زده داداشم هستم .. هی میگه والله لا افارق عمی .. عمه جان من از عمو جدا نمیشم ... گفت :

این همه با آبرو من هم یکی

آیه های زیرو رو من هم یکی

ریز ریزو قطعه قطعه رفته اند

 تشنه قربان عمو من هم یکی

آه خیلی ها برای غربتش

مرگ کردن آرزو من هم یکی

از سپاهی که گرفته روی دست

چشم و بازو و گلو من هم یکی

در صف آنها که در پای امام

کرده اند از خون وضو من هم یکی

این همه دورو برش دارد شهید

جانِ عمه نه نگو من هم یکی

بسته ای دستِ مرا انصاف نیست

گیرِ گرگ افتاده راه چاره چیست؟!

عمه جان التماست میکنم .. اینجا که به التماس افتاده بود دیدن هی دستای عمه رو میبوسه .. الهی قربونت برم بزار برم ..

داغ دیده ، تشنه ، بی پشت و پناه

بی تعادل گشته رویِ ذوالجناح ...

ازچه دل دل میکنی از حال رفت

شمر هم با چکمه در گودال رفت

یه وقت دیدن دستشو از دست عمه رها کرد داره میدوه .. دستورُ رعایت کرد داره با پایِ برهنه میدوه طرف حرم .. تارسید گفت نانجیب پاتو از روی عموم بردار ..

این همه لشکر برای یک نفر!

عمه جان دیدی توام! خاکم به سر

آسمان را بر زمین انداختن

بی هوا از روی زین انداختن

سوختم سر نیزه در پهلوش رفت

زخم رویِ زخم خورد از هوش رفت

نیمه جان شد در حصار پست ها

بگذر از من میرود از دست ها

میکشم از بین دستت دست خویش

دست شُستم پایِ او از هست خویش

جای قرآن جز به روی رحل نیست

سینه اش زخمی ست جایِ نعل نیست

دارد آغوش تو جای ماه ، عمو

عفو کن تاخیرِ عبدالله ، عمو

بچه شیرِ فاتح جنگ جمل

بین آغوشت هوس کرده عسل

چشمه چشمه از تنت خون جاری است

زخم ها خیلی عمیق و کاری است

آخرین زخمو نانجیب وقتی عبدالله رو بدنِ عمو افتاده زد .. چقدر خون به دل اهل بیت کرد این حرمله ی نامرد ...

هرچه زخم آمد از این پس مال من

سرفرازم نزد بابایم من

میدونی چرا میگه سرفرازم؟!.. آخه وقتی اومد بالای گودال دید ابن کعب ملعون اومده شمشیر رو داره میاره پایین فرمود یابن الخبیثه .. میخوای عمویِ منو بکشی ؟!.. مگه عبدالله مرده باشه .. شمشیرُ آورد پایین .. تا شمشیرُ آورد دستشو آورد جلو .. همچین که استخوان دست شکست ، یه وقت دیدن صدا میزنه وا اُماه .. انگار تازه فهمید تو کوچه چه خبر شد ..

وقتی با قلاف شمشیر به بازوی مادرش زدن .. انگار همه روضه هایی که باباش براش خونده بود جلو چشمش اومد .. اما من اعتقادم اینه اگر امام حسن (ع) کنار گودال این منظر رو دیده ، میگه عبدالله خوش به حالت تو تونستی جلو ضربه رو بگیری .. اما من تو کوچه هرچی بلند شدم از رویِ سرم رد شد .. چنان سیلی به صورت مادرم خورد ..

واویلا ..

ببین عمه افتاد عمو بین گودال

داره زیرِ سر نیزه ها میره از حال

ببین واسه غارت داره میشه جنجال

واویلا ..

چقدر زخم تمومه تنش رو گرفته

چشایِ یکی ، جوشنش رو گرفته

چشای یکی ، پیرهنش رو گرفته

نزار عمه جونم ، یتیم شم دوباره

پسرهاشو کشتن ، نگن یار نداره

ببین که عمو مو همه دوره کردن

میرن توی گودال دست پر برمیگردن

عمو جون ..

رسیدم ولی این چه رسم نبرد

کلاه خودتو دست به دست هی میگرده

جای چکمه ی شمر با سینه ت چه کرده

عموجون ..

هنوز از تنت سهمشونُ نبردن

هنوز نیزه هاشون به پهلوت نخرده

اینا تازه واسه تنت اسب آوردن

چقدر خوبه دارم ، میشم با تو پامال

سه روز جسم من هم ، میمونه تو گودال

من از قتلگاهِ تو بیرون نمیرم

بزار مثل اصغر رو دستت بمیرم

عموجان ، عموجان ..

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 304 زمان : نظرات (0)

 

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

السَّلَامُ‏ عَلَى‏ مَحَالِ‏ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ

می نشینیم سر کوی اباعبدالله

به امیدِ رخ نیکوی اباعبدالله

از کریمیِ خودش بوده که ما هم شده ایم

همۀ عمر ثناگویِ اباعبدالله

صحنِ پیشانی ما بویِ حسینیه گرفت

از گِل تربتِ خوشبوی اباعبدالله

اهلِ معراج نشد هیچ رسولی الا ..

با توسل به سرِ موی اباعبدالله

"وقتی جبرییل برا موسی ماجرای کربلا رو گفت ، موسی گریه کرد گفت منم میشه جزو این عاشورایی ها باشم؟!.. همه ی انبیاء آرزو داشتن ..

نزد پیغمبر ما خوب تر از هر عملی است

زدنِ بوسه به بازوی اباعبدالله

دستگیر است اگر از همه ی خلق حسین

بوده چون فاطمه الگوی اباعبدالله

رحمت واسعه اش، جلوه و یاد حسن است

رفته بر خوی حسن ، خوی اباعبدالله

نیست انصاف نگوییم از ایمانِ رباب

ذوبِ مولا شده بانوی اباعبدالله

فاطمه در صف محشر به سویش خواهد رفت

هرکه رفته قدمی سوی اباعبدالله

مُحرمِ کعبۀ بی دلبر زینب نشویم

قبلۀ ماست فقط روی اباعبدالله

زودتر خورد زمین خواهر مظلوم حسین

دید تا خم شده زانوی اباعبدالله

نوبتِ عشق است ، عشقم باحسن

سفره را وا کرده این شب ها حسن

صبر او رزم است گرچه بی صداست

صلحِ او روحِ قیام کربلاست

ساختن با سوختن یک جوهر است

خونِ این دل مثلِ خون حنجر است

هر که مجنون حسین و کربلاست

مطمئن زیر دین مجتبی است

با اجازه از علی آن صف شکن

مینویسم لا فتی الا حسن

غربت او سری از اسرار اوست

این شلوغیِ حرم ها کار اوست

نامه داد و شاه را امداد کرد

مذهب ما را حسن ، آباد کرد

امشب اما تا مدینه راهی ام

الله الله امشب عبداللهی ام

کیست عبدالله عشقِ پنج تن؟!

حضرت بابُ الحسین بابُ الحسن

یازده ساله ولی شیرِ نر است

این نواده مثلِ جدش حیدر است

عابد شب زنده دار هر شب است

از محافظ هایِ عمه زینب است

"دور خانم میگشت کسی جرات نکنه سمت بی بی بیاد فرمود زینب جان خیلی مواظب یاذگارِ برادرم باش ، حضرت با طناب دستِ عبدالله رو بست به دست خودش .. گریه میکرد میگفت همه رفتن من موندم ، عمه رو کشید تا بلندی یا به قولی آورد بالای تل زینبیه گفت عمه ببین ریختن سر عمو ..  عمه جان ببین .. دید عمه خوب حالش بهم ریخت سریع دستشو باز کرد والله لا افارغ عمی ... عمه تو بدون من یه لحظه هم از عمو فارغ نمیشم "..

عابد شب زنده دار هر شب است

از محافظ هایِ عمه زینب است

نوجوانیِ ابالفضل است این

یا به بدر آمد امیرالمومنین

در رگش خون حسن جاری شده

جان به قربانش چه کراری شده

هست این شاخه نبات پنج تن

نذر عاشورایی بابا حسن

ظهر شد دلهای عالم در تب است

دست عبدالله دستِ زینب است

یارب عاشوراست یا که محشر است

یا حسن دستش به دستِ مادر است

اجازه بدبد اینطور بگم .. حتما عبدالله میدونه دستش تو دست زینب بود زینب گریه میکرد عبدالله یه روز دست مادرم تو دست بابات بود ولی طوری زدن دست جدا شد ... حالا این بچه اومده انتقام مادرش و بگیره ،وقتی دستشو جدا کردن صدا زد والله لا افارغ عمی ...

دو نفر بالایِ تل با حال زار

بی کسی تشنه میانِ کارزار

ریختند سر عمو یهو داد زد یابن خبیثه .. عموی منو میخوای بکشی؟.. تا من زنده ام نمیزارم ..

دید از بالا که بلوا ساختند

با سر آقا را زمین انداختند

گرگ ها خونِ عمو را میخورند

نیزه ها دائم به یک جا میخورند

نیزه بر کتفِ عمو میخورد و بعد

زخم هایِ تو به تو میخورد و بعد

آیه میخوانند و سنگش میزنند

به دلش با خنده آتش میزنند

دیگه جون نداشت به خدا هر کی می آمد از این ور به اون ور میبردنش ،غریب گیر اوردنت  با نیزه ها میزدنت جلوی چشم خواهرت ،حسین .....تو به خیالت یهودی ها ریختن تو مقتل مگه ندیدی داشت میخوند همه مسلمان بودن ...."

آیه میخوانند و سنگش میزنند

به دلش با خنده آتش میزنند

 

هر چه را دارند به یغما میبرند

دزدها پیراهنش را میبرند

من ابن الکریمم حافظ حریمم

بابایم حسین است پس کجا یتیمم

خون حسن در من شده جاری

دیگر نمانده در حرم یاری

بهر عمو باید کنم کاری

عموی خوبم ای حسین جانم

از عشق تو مستم قربان تو هستم

میدوم به سویت تا بگیری دستم

صورت کشیدم بر روی خاکت

سرم شده نذر سر پاکت

تنم فدای جسم صد چاکت

عموی خوبم ای حسین جانم

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 420 زمان : نظرات (0)

 

غرور کودکی ام را  به خنده پا نزنید

سرش شکست بزرگ قبیله را نزنید

هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنش

به زور بر تن صد پاره نیزه جا نزنید

حیا کنید غریب است نامسلمان ها

گرفته روی لبش ذکر ربنا نزنید

نگاه خواهر آواره اش به گودال است

بخاطر دل او با سر و صدا نزنید

هنوز مانده کسی پیش مرگ او باشد

هر آن کشته به او تیر بی هوا نزنید

تمام آبرویم دستهای لاغرم است

که میکنم سپر جان یار تا نزنید

مقابلش به گلویم سه شعبه را نزنید

مقابلم به تنِ زخمی اش عصا نزنید

هزار بار مرا ذبح از قفا بکنید

سرِ عزیز خدا را تو رو خدا نزنید

به روی سینه سوزان عمویش افتاد

ته گودال عمو بود به رویش افتاد

سینه بر سینه ی او داشت حرامی آمد

تا جدایش بکند کار به مویش افتاد

او به یک دست بغل کرد عمو را اما

وای من زخم لب تیغ به رویش افتاد

خواست این دفعه عمو نه که بگوید بابا

گذر تیر سه شعبه به گلویش افتاد

بسته گویم چقدر اسب از آنجا رد شد

بسته گویم چه ترک ها به سبویش افتاد

مادرش آمده گودال مچرخان بدنش

استخوان های گلویش ز قفا ریخت به هم

 

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 548 زمان : نظرات (0)

 

چقدر خیر دیده‌ایم از محبت حسین

به روی شانه‌های ماست دست رحمت حسین

زیانزد تمام عالم است مهربانی‌اش

دل مرا که برده است؟ این عطوفت حسین!

روایت است این که هر سحر فرشته می‌برد

سلام صبح‌گاهی مرا به خدمت حسین

*بیدار میشی نماز میخونی صبح همچین که نمازت تموم میشه دست به سینه بزار بگو السلام علیک یا اباعبدلله ..

با یک سلام صبح به آقای بی کفن

انگار روبروی حرم ایستاده ایم*

شفیع روز محشر است آجر حسینیه

به این بهانه که درآن شده‌ست صحبت حسین

چه بهتر است با وضو میان روضه گریه کرد

عبادت است گریه‌های بر مصیبت حسین

رفیق! روضه‌خانه سنگر ولایت علی‌ست

هزینه داده است شیعه پای هیئت حسین

رضایت حسین باطناً رضایت خداست

رضایت خداست باطناً رضایت حسین

به یک نظر دل خراب را درست می‌کند

خدا کند شویم شامل عنایت حسین

نترس! ظرفیت برای حر شدن هنوز هست

رسول ترک حر شده‌ست با هدایت حسین

گناهکار دوتا قطره اشک بین روضه ریخت

خدا هم از گناه او گذشت بابت حسین

حسین بانیِ قبولِ توبه‌های آدم است

همین هزار و چند ساله نیست قدمت حسین

*آدم هم که خطا کرد اشتباه کرد مونده بود حیران نگران ، گفت چیکار کنم ؟.. بعداز چندین سال که از بهشت رونده شد گفت میخوای توبه تو خدا قبول کنه ؟.. میخوای روسیاهی تو حسین قبول کنه سرتُ پایین بنداز بگو:

یا قدیم الاحسان بحق الحسین علیه السلام ...*

به همین نفس زدن دلم خوشه

به تو و امام حسن دلم خوشه

به زیارت اومدن دلم خوشه

به همین برو بیا دلم خوشه

به تو و امام رضا دلم خوشه

به تو و به کربلا دلم خوشه

به دعای فاطمه دلم خوشه

به شهید علقمه دلم خوشه

به علم که دستمه دلم خوشه"

به گرد و خاک معجر سه ساله دخترش قسم

برای دردهای ما دواست تربت حسین

به حشر هم قدم که مینهد هنوز بی سر است

قیامتی‌ست لحظه‌ی ورود حضرت حسین

به حشر هم قدم که مینهد هنوز بی‌سر است

قیامتی‌ست لحظۀ ورود حضرت حسین

*میدونی سر این آقا کجاست که میگه بی سر وارد محشر میشه؟!

بی‌بی دوعالم لحظه‌ای که وارد محشر میشه؛ اونجا بی‌بی وسیله میاره برا شفاعت امّتش.

روایت میگه: اولین وسیله‌ای که بی‌بی روو میکنه، پَرِ چادر رو کنار میزنه ، یه سر بریده رو دست میگیره .. صدا میزنه آی گریه‌کنای حسینم...

اونجا سر بریده رو روو دست میگیره ..

(تو ذهنت تصور کن دیگه نمیتونی آروم بشینی)

"بُنَیَّ قَتَلوکَ و مِنَ الماءِ مَنَعوکَ" ...

دومین وسیله‌ای که بی‌بی روو میکنه ، یهو پر چادر رو کنار میزنه ، دوتا دست قلم شده عباس رو دستش میگیره ..

آی گریه کنایِ عباسم حالا نوبت شماست میخوام شمارو شفاعت کنم...

انقدر این روایت زیباست که میفرمایند: اول گریه کنای حسینش ر‌و راهی بهشت می‌کنه. همه رو بی‌بی راهی می‌کنه ، روایت میگه خودش راه میفته ، همچین که داره تو مسیر میره به سمت بهشت ، هی برمیگرده پشت سر رو نگاه میکنه ..

عرضه میدارن: خانم جان اتفاقی افتاده؟!

میفرماد: نه، میخوام ببینم یه وقت کسی عقب نمونده باشه؛

مادرِ دیگه .. مادرِ ...

تو کوچه‌ها هم که زمین افتاد اول گفت: حسن جان تو که چیزیت نشده؟!

مادر دل‌نگرون بچه‌شه...*

بهانه گیر می‌شوم عمو که آه می‌کشد

صدای آه او مرا به قتلگاه می‌کشد

غربت او مرا به این وادی خون کشیده است

بعد علی اصغرش نوبت من رسیده است

نوشته اند از ازل کشتۀ کربلایی‌ام

اذن جهاد می‌دهد غیرت مجتبایی‌ام

برای زنده ماندنم عمو بهانه می‌شود

برای جان سپردنم گلو بهانه می‌شود

سنگ هم از غم عمو بهانه‌گیر می‌شود

و کودک از مصیبتش یک شبه پیر می‌شود

ببین عمه بر زمین فتاده پیکر عمو

نگو بمان که شمر هم امان نمی‌دهد به او

برای غارت سرش رسیده نوبت سنان

دو نیزه هم سپر شود، دونیزه ‌است عمه جان

نگو که کوچکم ببین که بحث غیرتم ‌شده

نگو بمان، نمی‌شود، که کوچه عبرتم شده

نگیر خُرده عمه جان که بی قراری‌ام به‌جاست

سنان کربلای ما مغیره‌ی قدیم‌هاست

*میبینی سنان با نیزه داره میره تو گودال، چرا میگه مثل مغیره است آخه تو گودال همه بی هوا میزدن ،نیزه رو برداشت به پهلوی عزیز فاطمه زد آه حسین بلند شد هی صدا میزد یا زهرا....*

آمده‌ام به قتلگاه اگرچه دیر عمو حسین

سپر برات می‌شوم نفس بگیر عمو حسین

 

صدای غربت تو را گوش خیام تو شنید

نفس بگیر عمو حسین لشکر کوچکت رسید

تا شده نیزه‌هایشان در بدن تو آه آه

وا شده پای شمر هم روی تن تو آه آه

نیره به نیزه از تنت هستِ تو رفته آه آه

به قصد غارت عقیق، دست تو رفته آه آه

نیزه شکسته شرم کن، نفس بگیرد این بدن

خنجر کند رحم کن موقع دست و پا زدن

چند نفر به یک نفر، لشکر بی حیا نزن

خنجر و تیر و نیزه را جای عمو بزن به من

چنگ نزن به موی او، گیسوی سوخته نبر

پیرهنی که میبری فاطمه دوخته، نبر

نبی به سینه‌ی عمو خورده لب مطهرش

شرم کنید اسب‌ها! نعل کجا و پیکرش

رهام کن که می‌بینم عمه جون

کشیدن عمومو به خاک و خون

می‌بینی که تکیه زده به اون

نیزه شکسته

می‌بینم عمومو که بی کَسه

ولی حیف که زورم نمیرسه

به این نیزه که راه نفسِ

عمومو بسته

هرچی صدا زدم ، بسه دیگه نزن

انگار نمی‌رسید ، اصلا صدای من

گودال شاهده ، که بی حیا می‌زد

اون با غلاف تیغ ، این با عصا میزد

داره طاقتم سر میاد عمو

که قاتل با خنجر میاد عمو

چه کاری ازم بر میاد عمو

دستم بریده

دلم میتپه توی سینه‌م‌ُ

تو گودال کنارت می‌شینمُ

چیزایی که دارم می‌بینمُ

کسی ندیده

ای وای می‌بینم ، شمر و بالا سرت

نیزه به پیکرت ، خنجر رو حنجرت

ای کاش که می‌شد ، دستم سپر بشه

تا نگذارم از این ، نزدیکتر بشه

توی گوشمه خنده‌های کی

روی سینته ردّ پای کی

دارم نیزه‌هارو یکی یکی

بیرون میارم

رسیدن و با کینۀ علی

تو رو می‌زدن بی معطّلی

میخواستم برات سپر شم ولی

توون ندارم

دیدم که پنجه توو ، موی تو می‌کشید

خواستم سپر بشم ، قدم نمی‌رسید

تو کوچه‌ هم بابام ، هرکاری کرد نشد

دردی حریف این ، اندوه و درد نشد

اگه اون روز روز پر سوز یه کمی بودم بزرگتر

توی کوچه میشدم من سپر بلای مادر

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 600 زمان : نظرات (0)

 

اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ

عهد ما از روز اول با حسین و با حسن

چه شبیِ این دو شب پنجم و ششم ؛ خیلی سفره گسترده ست تصور کن یک طرف کریم اهل بیت باشه ، یک طرف رحمت واسعۀ خدا .باور کن این دو شب گدایی هم بلد نباشی این دوتا برادر اصلاً نمیذارن دست خالی بری

عهد ما از روز اول با حسینُ با حسن

ذکر ما تا روز آخر یا حسینُ یا حسن

با محرم کربلایی شد دل ما شب به شب

روضه خواندیم از حسین اما حسن اما حسن

آقا جان می ارزه تو دهۀ محرم یک شب ناله بزنی بگی حسن .. می ارزه مادرش یه لبخند بزنه .. می ارزه مادرش بگه غریب نوازی کردی منم تلافی میکنم ..

روضه خوانِ غربتش شب هایِ خاموش بقیع

بی کس و تنها حسینُ بی کس و تنها حسن

این عبارتی که اول جلسه گفتم همینجوری رد نشیم ، حسینم غریبُ مظلومِ .. (مصیبتی که حسین کشید تو این عالم بالاتر از او کسی ندید) مُصِیبَه مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا اما برای ابی عبدالله این عبارت نیامده . أشْهدُ أنّک قُتِلْتَ مَظْلُوماً شهادت مظلومانه بود ، اما این عبارت فقط برای امام مجتبی است شهادت میدم تو مظلومانه زندگی کردی به خدا آدم دنیایی دشمن بیرون داشته باشه بیاد خونه شریک زندگیش آرامشش باشه تمومه بمیرم برات اقاجان اصلا همۀ اینا کنار همین یدونه بسه

اومد مدینه امام مجتبی رو دید گفت اقا منو شناختید؟ گفت نه گفت آقا من فلانی ام گفت بله شناختم اینجا چه میکنی گفت آدرس گرفتم اومدم شمارو پیدا کنم بعد یک نگاه کرد به حضرت گفت آقا منو شما بچگی باهم بودیم همسن و سالیم اما من یدونه محاسنم سفید نشده ، آقا جان زود پیر شدی ؟ حضرت دوتا جواب داد یک جوابُ رو در رو به اون مرد عرب فرمود این ارثیه ما بنی هاشم زود پیر میشیم پدرم امیرالمومنین هم همینطور بود ، مرد عرب رفت غلام امام میگه دیدم حضرت ساکت دستاشُ فشار میده هی زیر لب گفت ما پیر مادرمون شدیم .. اونی که من تو کوچه ها دیدم هرکی ببینه میمیره پیر چیه؟"

بیقرارِ قصه های کوچه و دیوار و در

رازدارِ غصه های مادرش زهرا حسن

غریبِ کوچه ها شدن با من

غریب کوچه ها شدن با من

غریب کربلا شدن با تو

دیدن مادر روی خاک با من

شهید سر جدا شدن با تو

غریب کوچه ها شدن با من

غریب کربلا شدن با تو

وای وای چجوری تقسیم کردن

دیدن مادر روی خاک با من

ان شاءالله هیچوقت مادرتو روی خاک نبینی

شهید سر جدا شدن با تو

تو نبودی و دیدم روی خاکِ یه مادر

اما نیستم و تو میبینی روی خاکِ یه خواهر

من میبینم مادرمو یه بار سیلی میزنن تو هم آماده باش داداش کربلا

غریب در وطن شدن با من

شهید بی کفن شدن با تو

تو خونه دست و پا زدن با من

قتلگاه دست و پا زدن با تو

من با خاطره های غم فاطمه مردم

غریبونه به دستت پسرامو سپردم

از همون روز که بدن برادرُ تیر بارون کردن از همون روز که با دست خودش بدن برادرُ گذاشت تو قبر از همون روز این دوتا آقازاده رو یه جور دیگه نگاه کرد از کنار خودش لحظه ای جداشون نکرد قاسم رو خودش نگه داشت عبدالله رو سپرد به عمه ش زینب ، بارها میفرمود خواهرم این عبدالله امانت حسنِ مواظبش باش این بچه ها وقتی پدر از دست دادن همۀ توجه و نگاهشون شد عمو از وقتی چشمش رو باز کرد و همه چیز رو شناخت فقط عمو رو دیده فقط گفتِ عمو .. لذا کربلا اوج عشق بازی این نوجوان یازده ساله ست

از روزی که رسیدن کربلا همش دستش تو دست عمه نگاهش به عموِ بارها اباعبدالله فرمود خواهرم محکم دستشو بگیر به اصطلاح عامیانه نگهش دار تو خیمه ، اصلاً نذار این بچه بیاد بیرون .. چون ابی عبدالله میدونست این بیاد بیرون وسط میدونه .. میدونست این نوۀ علیِ .. این خونِ باباش تویِ رگاشه .. شب عاشورا داشت داداششُ نگاه میکرد وقتی اون صحبت و اون جملۀ معروفُ شنید عمو به برادرش گفت شهادت نزد تو چگونه است گفت احلی من العسل دیگه قرار نگرفت .. از شب عاشورا دیگه روی پاهاش بند نبود .. خصوصا وقتی خبر شهادت قاسمُ آوردن دیگه نتونست آروم و قرار بگیره .. ای جانم فدات ..

 

 

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 418
  • آی پی دیروز : 463
  • بازدید امروز : 3,360
  • باردید دیروز : 4,305
  • گوگل امروز : 40
  • گوگل دیروز : 33
  • بازدید هفته : 32,059
  • بازدید ماه : 7,665
  • بازدید سال : 1,217,589
  • بازدید کلی : 19,723,417