ای عمو جان یادته با وعده هات بی تابم کردی
اما امروز پیش عمه از خجالت آبم کردی
نگو نرو که بعد اکبرت نمیتونم ببینم اصغرت
سرشو روی نیزه میزنن، به روی خاک میفته پیکرش
عمه و اسارت و نمیتونم ببینم
خیمه ها و غارت رو نمیتونم ببینم
آتیش و سه سالتو نمیتونم ببینم
سیلی و جسارت و نمیتونم ببینم
بعد بابام ای عمو جان، عشق و دین و دنیام بودی
من یتیمی رو ندیدم، بس که مثل بابام بودی
گفتی برن تموم لشگرو، حالا داری به من میگی نرو
تورو خدا بزار برم عمو، بگیرم انتقام اکبر رو
خون سرخ اکبر رو نمیتونم ببینم
گریه های عمه رو نمیتونم ببینم
لحظه های آخر رو نمیتونم ببینم
روی نیزه ها سر رو نمیتونم ببینم
عمه و اسارت و نمیتونم ببینم
خیمه ها و غارت رو نمیتونم ببینم
آتیش و سه سالتو نمیتونم ببینم
معجر و جسارت و نمیتونم ببینم
ای غریب داغ دیده تو هنوز هم لشگر داری
جای بابا من می جنگم تا بدونن یاور داری
چی میشه باز منو بغل کنی، به خواهش بابام عمل کنی
بدون تو چه تلخ زندگی، کام منو پر از عسل کنی
دشت بی کبوتر نمی تونم ببینم
لاله های پرپر نمی تونم ببینم
جنگ بین خیمه رو نمی تونم ببینم
روی نیزه اصغرو نمی تونم ببینم