وقتی که بابا، زیر لگدها / زمین می افتم آسمون گریش می گیره
حرف می زنم با، سر تو اما / عمه میون حرفامون گریش می گیره
عجب شبیه، چیه قضیه / تا بهونه می گیرم عمه میره از حال
چی میگه عمه، منو ببخش چون / بابا تو گم کردم تو ازدحام گودال
گفتم به هر شاپرکی / با این زبون نمکی و کودکی
پر بزنید رو نیزه ها / برید بابامو ببوسید یواشکی
پرم شکسته، خستم بابایی / دستات که نیست تو دستم بابایی
بازم چشامو بستم بابایی / منتظر تو هستم بابایی
وای امون از این جدایی وای دلم تنگه بابایی
غروب و وحشت، دوباره لکنت / انگار به روی اسب زجر نشست مغیره
هر شب همینه، دلم حزینه / کتک به جای لالایی و شب بخیره
در احتظارم، کفن ندارم / اینجا کفن فروش به دل بغض تو داره
گفتم که بابا، کفن بیاره / یادم اومد بابام خودش کفن نداره
ذکر دلم، یا فاطمه / هنوز یه جایی از تن من سالمه
کل تنم، زخمه ولی / فقط جای مسمار تو سینم کمه
داشتم می گفتم به عمه زینب / یه کم موهامو کنه مرتب
گوشه ی دامنم قشنگ شد / کنده شده زیر نعل مرکب
وای امون از این جدایی وای دلم تنگه بابایی
دخترک تو، عروسک تو / شبیه مرغ ذبح شده می زنه پر پر
عمه دوباره، اشکش می باره / خودشو می بینه رو تل غمگین و مظطر
چه غریبونه، روضه می خونه / روضه رو می خونه میگه غریب مادر
او می کشید و من می کشیدم / تو کش مکش های سرو خنجرو حنجر
وجود من، دم سوزو آه / با عمه روضه می خونیم با هر نگاه
انگار بازم، رها شدیم / توی مسیر خیمه گاه تا قتلگاه
دیدم تو مقتل که سر نداری / رمقی تو بال و پر نداری
اومدی تو خرابه پیشم / حالا سر از پیکر نداری
وای امون از این جدایی وای دلم تنگه بابایی