loading...

آئین مستان

حضرت رقیه (س)

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 576 زمان : نظرات (0)

راه درازی داشتیم از کربلا تا شام

سوزی و سازی داشتیم از کربلا تا شام 

بر نیزه میرفتی و با زلف پریشانت

راز و نیازی داشتیم از کربلا تا شام 

بابا .. بابا ..

شما چیزی نپرس از گوشواره

من هم نمیگیرم زِانگشتر سراغی

بابای من ،مهربونِ من ...

بر نیزه میرفتی و با زلفِ پریشانت

راز و نیازی داشتیم از کربلا تا شام

حسین جان ، حسین جان ..

بابای من، بابای من

چیزی نمی گفتیم هر چه زخم میبردیم

ما چیزی نمیگفتیم ولی مارو میزدن، عمۀ ما به جایِ ما کتک خورد، بابا همش عمه رو میزدن، ای غیرت الله! یا قمر العشیره ؛ عمو کجایی؟ بیا بیا! عمه رو میزدن، مارو میزدن...

چیزی نمیگفتیم هر چه زخم میبردیم

با گریه رازی داشتیم از کربلا تا شام

در هر زمین خوردن ، خدا را سجده میکردیم

بابا اینا یه جوری مارو میزدن، ما همش به سجده می افتادیم.. هی صدا میزدیم: الهی رضاً برضاك، تسلیماً لأوامِرِك،لا معبود سواك، یا غیاثَ المستغیثین

در هر زمین خوردن ، خدا را سجده میکردیم

دائم نمازی داشتیم از کربلا تا شام

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 553 زمان : نظرات (0)

گل بهشت حسینم ز بس نخوردم آب

خزان به دیدنم آمد که چهره ام زرد است

به پیش ضربت دشمن سپر برایم شد

قسم به جان عمویم که عمه ام مرد است

بابا نسیم میوزد و صورتم چه میسوزد

خدا کند که بمیرم سرم چه آورده است

بین این شهر نحس و مهمان کش

مثل عمه فقط خدا دارم

تو به لب زخم خیزران داری

من به لب روضۀ تو را دارم

بابا بابا بابا ....هی میگفت بابا .. چرا هر وقت میگم بابا منو میزنن ... منم میخوام انقدر برات کتک بخورم تا برم پیش داداش علی اکبرم ... دلم برا علی اصغر تنگ شده بابا ... بابا ....

تو به لب زخم خیزران داری

من به لب روضۀ تو را دارم

دو سه روز است رویِ پلکِ ترم

جایِ سیلیِ بی هوا دارم

امشب حضرت رقیه ای ها،گرفتارم بودن مردم گفتن بریم دست به دامن حضرت رقیه بشیم ...

به رخم عکس دست و بر روی

پیرُهَن عکسِ رد پا دارم

تو نوکِ نیزه جا گرفتی و من

رویِ خاک خرابه جا دارم ...

نه مچ دست سالمی دارم

نه النگویی از طلا دارم

به رخم زجر بی هوا میزد

به دل از او بهانه ها دارم

بعد از آن لحظه ای که سیلی زد

فقط از عمه ام صدا دارم 

بابا بابا بابا بابا ...

شبایِ خرابه چقدر ساکت و سرده

تموم وجودم پُر از زخمِ و درده

ببین غصۀ دوریت چه کرده ... 

منو خوب نگاه کن ببین باورت میشه

اینا ، جایِ سیلی اینا ، جای آتیش

بمون پیش من واسه همیشه ...

یه خواسته از باباش داره،این خواستش داد زن و مرد و پیر و جوون و در میاره

دعا کن بمیرم ، که موندن عذابه ..

دعا کن که باهم بریم از خرابه ..

بابا بابا بابا بابا...بابا میخوام یه جیزی رو برات تعریف کنم ...

روی ناقه بودم که خواب تورو دیدم

کنارت نشستم رو پاهای تو خوابیدم

با سرنیزه از این خواب پریدم ...

 

چه زجری کشیدم منِ بی کس و تنها

به یاد تو بودم تو تاریکیِ صحرا

شنیدم سرت برگشت رو نی ها

کشیدن موهامو میدونم که دیدی

چشات بسته بود و خجالت کشیدی

همه ی باباها دوست دارن موهای دختراشون رو شونه کنن ...

موهام عشق تو بود ... توی خیمه ها سوخت

تو بازار کوفه ... تو خاکسترا سوخت ...

بابا بابا ...

حسین

یه نگاه کرد ، گفت عمه،اینا فکر میکنن من سه سالم و بچه ام .. میخوای شام و رو سرشون خراب کنم ؟.. میخوای یه کاری کنم همۀ تاریخ بگن اینا اسیر رقیه بودن ... همۀ عالم اسیر رقیه ان ... گفت همون کاری که مادر پهلو شکستمون کرد میکنم ... انقده گریه کرد ... هرکاری میکردن یزید خوابش نمیبرد هی از خواب میپرید ... گفتن چته چرا نمیخوابی؟ گفت این صدا گریۀ کیه نمیزاره من بخوابم ؟...گفتن یزید این صدا دختر حسین،من یه جمله میگم خودت دیگه برو تا تهش،همۀ عالم اگه یه بابا صورتش زخمی باشه از بچش میپوشونه ، میگه دخترم زودی میترسه زودی غصه میخوره، نانجیب میدونی چی گفت ، گفت برا چی گریه میکنه،گفت بهونۀ باباش و میگیره گفت اینکه کاری نداره سر بریده رو براش ....ریختن تو خرابه ، اول همه رو زدن .. یه تشتی گذاشتن جلوش گفتن اینم باباتِ ... دیدی وقتی تو روایات تو تاریخ اومده گفته عمه من که غذا نخواستم آره ، تا سر و آوردن .. خرابه بویِ نون گرفت،آخه سری که تو تنورِ خولی رفته ... این بچه روپوش و کنار زد ... عمه این بابایِ منه؟ .. "مَنِ الَذّی اَیتَمَنی عَلی صِغَرِ سِنّی"حسین

قاصدک ؛ بابایِ من گمشده اونو ندیدی؟

کاش میشد ؛ میرفتی و تو قتله گاه میگردیدی

قاصدک ؛ نشین رو شونم،شونه هام درد میکنه

خبر از بابام بیار اگه رو نیزه پریدی ...

پروانه ؛ یه بوسه من ، بهت میدم امانتی

بده بابام اگه به چاک لبهاش رسیدی ...

حسین ... بابا ... اینقده گفت بابا ، یه وقت دیدن دیگه صداش نمیاد ... خدایا فردای محشر سر و کار مارو فقط با خانوم رقیه قرار بده ... اینم بگم برا اونایی که عزیز از دست دادن ، بابا از دست دادن ، فیض ببرن . باباها فیض ببرن همۀ شهدا،بچه شهید زیادههمچین که سرُ نگاه کرد درد و دلاش یادش رفت .. فقط یه نگاه کرد گفت بابا ، عجب خواهری داری ... عرض کرد تا اینجا هرکسی میومد مارو بزنه میگفت منو بزنید ... اینا بچه اند، طاقت ندارن ...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 281 زمان : نظرات (0)

رسیدی، به مهمانیِ گریه هام بابا
رساندی، به زخمِ دلم التیام بابا 
رسیدی... سلام بابا
نبودی مویِ ما را دستِ آتش شانه میزد
ندیدی هر که می آمد چه بی رحمانه میزد
یکی سیلی یکی تازیانه میزد
با گریه، بابایی! میگفتم، می آیی
حسین ... حسین ... حسین ... جان
دمیده، در این کنج خرابه طلعتِ ماه
رسیده، چرا سر زده مهمانِ من از راه؟
چه دارد، یتیم جز آه؟
یتیمی دردِ بی درمان یتیمی... آه... یتیمی
اسیری و غم هجران یتیمی... آه... یتیمی
شدم در کودکی بی سامان، یتیمی
رویایم! بابایم! همراهت، میآیم
حسین ... حسین ... حسین ... جان
از زبان دخترای شهدای مدافع حرم
دوباره، تو را بابای خوبم، خواب دیدم
دوباره، تو را روشن تر از مهتاب دیدم
سبکبار، بی تاب دیدم
مرا بوسیدی و گفتی بیاور چادرت را
که بینم بار دیگر بر تنت میراث زهرا
مرا بوسیدی و گفتی ماهِ بابا !
میدانم... بابایی ... مهمانِ مولایی
حسین ... حسین ... حسین ... جان


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1225 زمان : نظرات (0)

بر درد تنهایی دچارم ای نگارم

پایان ندارد انتظارم ای نگارم

پاییزی ام، هجران امانم را بریده

برگرد ای باغ و بهارم ای نگارم

شبِ حضرت رقیه ، روضۀ حضرتِ رقیه یه چیزی رو برایِ انتظار بهمون یاد میده که اگه می خواید آقاتونُ ببینید ، آقاتونُ بیارید تو مجلس ، باید مثل حضرت رقیه گریه کنید ...جنس گریه یه طوری بود که اهل خرابه رو که به هم ریخت هیچ ، صدا رسید به دشمن ، دشمنم نتونست بخوابه گفت چی شده؟.. گفتن یکی از بچه هایِ حسین بهانۀ بابا رو گرفته .. اون طوری باید آقا رو صدا بزنی ..

آواره ای بودم مرا نوکر نوشتی

نوکر شدن شد افتخارم ای نگارم

با تو که باشم قدر یک دنیا می ارزم

منهای تو، بی اعتبارم ای نگارم

این آبرو، این اشک ها، این مهر زهرا

من هر چه دارم از تو دارم ای نگارم

می ترسم از جان کندنم، پیشم میآیی؟

در وقت سخت احتضارم ای نگارم

هر کی میخواد برات هر چی بگه ، هر توطئه ای بکنه ، عین خیالت نباشه ، بگو:

مثل همیشه آخرِ کارم ، خودم را

دست رقیه می سپارم ای نگارم

کنج خرابه ناله زد فخر دو عالم

بابا بیا امشب کنارم ای نگارم

دیگر نمی بینم سرت را روی نیزه

کم سو شده چشمان تارم ای نگارم

خیلی دیره ، واسه ختم این گریه زاری

خیلی دیره ، که مرهم رو زخمام بذاری

خیلی دیره ، که واسم عروسک بیاری ..

انقد دیر اومدی که ، دیگه جونی ندارم ..

نمی تونم سرت رو ، رویِ پاهام بذارم

آقاجان ، اول مجلس ازت معذرت میخوام ، نمیتونم غیر از این روضۀ عمه جانتون رو بخونم ...

انقدر دیر اومدی که ، تو چشمام سو نمونده

رو تنم جای سالم ، رو سرم مو نمونده ..

بابا بابا .. حسین جان ...

در حلقۀ زنجیر بازو دردسر داشت

 با زجر گوش و چشم و ابرو دردسر داشت

نانجیب وقتی سیلی زد ، دیگه گوشاش نمی شنید .. هم سوی چشماشُ گرفت .. هم چنان گوشۀ چشماش ورم کرد .. هی میگفت عمه .. اگه بابام بیاد نمی خوام اینطوری منو ببینه ...

هر کار می کردم جلو چشمش نباشم

آن بد دَهانِ پستُ وحشی دردسر داشت

هی زخم رویِ زخم خوردم ، لب گزیدم

آخر به هر کس میزدم رو ، دردسر داشت

از هر که می شد بی هوا خوردم کشیده

خیلی برایم چشم کم سو دردسر داشت

به خدا هر چی برات بگم از روضۀ سه ساله کم گفتم .. هر چی برات بگم ، تازه خیلی از روضه جا میمونه ... بابا .. بابا .. (بعضی بیتارو باید هی بخونی گریه کنی ، من رد میشم)..

نگذاشت چکمه روی پا باشم نیفتم

هر چند رفتن رویِ زانو دردسر داشت

بر خاک و سنگِ سردِ شبهایِ خرابه

خوابیدن و گشتن به پهلو دردسر داشت

تا کاخ رفتن از مسیرِ کوچه بازار

بینِ شلوغی ، بی حیایی دردسر داشت

با این لباسِ پاره در انظار رفتن

بی گوشواره بی النگو دردسر داشت

گیرم که دستِ بسته ام بالا می آمد

با آستین پوشاندن رو دردسر داشت

آی حسین ...

خواهرا براش گریه کنن ، مخصوصاً اگه امشب دختر کوچولوت اومد رو زانوت نشست ، می خواستی موهاشُ شانه بزنی ، یه گره تو مو بیفته میخوای شونه بزنی دختر دادش هوا میره ... این موها سوخته شده ..

شبها که عمه روی زانو می نشاندم

دستش برایِ شانۀ مو دردسر داشت

خیلی سخته ، یه دختر بی گوشواره باشه

خیلی سخته ، لباساش همه پاره باشه

خیلی سخته ، که تو صحرا آواره باشه

از اون شب تو بیابون ، میسوزه صورتِ من

ساکتم چون نمی خوام ، معلوم شه لکنت من

تو هم ساکت نشستی ، می دونم نازنینم

میخوای جایِ خالی ، دندوناتُ نبینم ..

بابا بابا حسین جان ...

خیلی سخته ، تو گوشِ یه دختر باشه زیورت

خیلی سخته ، ببینی یه دختر رو با معجرت

خیلی سخته ، که دست یکی باشه انگشترت

تموم مسیر ساربان هی انگشترتُ نشونم می داد .. داره تموم میشه روضه ، حواست هست؟

وقتی تو کوچه بازار ، بالای نیزه بودی

دیدم افتاد سرت با ، سنگایِ اون یهودی

تو عمامه نداری ، من هم معجر ندارم

گفتن حرفِ تنورُ ، اما باور ندارم ...

تا امشب باور نداشتم ، اما الان نگاه می کنم می بینم صورتت سوخته بابا .. هی دست رو صورت می کشید ..یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْكَ ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبكَ بِدِمائكَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یَا أبَتَاه! لَیْتَنِی كنت قَبْلَ هَذَا الْیَومِ عمیا .. ای کاش قبل از اینکه من تو رو به این حال ببینم چشمام کور میشد ...همه منتظرن ، دور سر و این بچه ، ببینن چکار می کنه .. اول خم شد لب هاشُ رو لبِ بابا گذاشت .. تا لب هاشُ برداشت خونهارو از رو لبش پاک کرد .. دید لبها ترک ترک شده ... مقاتل نوشتند دیدن رقیه دستشُ مشت کرد ، انقدر تو دهان خودش زد لبهاش غرق خون شد ... گفت حالا شکل خودت شدم ... پاشد رو پا ، دور سر طواف کنه . زین العابدین داره می بینه ، عمه داره می بینه ، نمی دونن چند دور ، دور این سر گشت .. یه وقت دیدن دختر رو زمین افتاد ... جلو اومدن دیدن سر یه طرف افتادِ ....شبِ حضرت رقیه ، همۀ شهدایِ مدافعِ حرم و یاد کنیم ، الان جاشون خالیِ ... همه شونُ سهیم کنید ، صدات برسه به خرابه ...

یا حسین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 975 زمان : نظرات (0)

روضه سربسته تر بهترِ
گریه پیوسته تر بهترِ ...
وقتی که روضۀ دخترِ
روضه خوان خسته تر بهترِ ...
ای سادات می بخشید که روضه سنگینِ
چشمایِ سه ساله دیگه تار میبینه ...
لال بشه روضه خوانِ رقیه ...
سیلی برده امون رقیه ...
یا رقیه رقیه رقیه .....
روضه خوان گفت و من زار زدم
هی سرمو به دیوار زدم ...
یاد بی بی خودمو رو توی
روضۀ کوچه بازار زدم ...
ای سادات می بخشید که روضه مکشوفه
خاکستر می ریختن رو سرش تو کوفه
لال بشه روضه خوانِ رقیه ...
داره لکنت زبونِ رقیه ...
یا رقیه رقیه رقیه .....
روضه خوان عمۀ قافله
روضه هم روضۀ فاصله ...
وای اگه دختری نیمه شب
گم شه با پایِ پر آبله ...
ای سادات میبخشید که این روضه داغه
افتاده سه ساله با سر از رو ناقه
لال بشه روضه خوانِ رقیه ...
مرده با تازیون رقیه ...
ای حسین


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1383 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

ای از سفر رسیده که مهمان دختری

اول بگو مرا کی ازاین شهر می بری ؟

مثل کبوتری که به او سنگ می زنند

از ضرب تازیانه ندارم دگر پری

جای تعجب است که من زنده مانده ام

هرکس که دیده گفته عجب طفل لاغری

از قول من بگو به عمو بعدِ مُردنم

باید برای غسل من آبی بیاوری

موی سفید و قد کمان و رُخِ کبود

آخر مرا ببین و بگو شکل مادری

خود را برای مقدمت آماده کرده ام

چه گوشواره ای،چه لباسی،چه معجری

همه ی شما غیرت دارید پایِ ناموستون،اگر خواهر داشته باشید یه جور دیگه حواستون رو جمع می کنید،یه وقت نکنه کسی بهش جسارت بکنه...نوه ی علی رو از موهاش رو کشیدن....

هفده سوار دور و برت دیده ام به نی

اما تو بین آن همه زخمی ترین سری

لب های چاک خورده ی تو حرف می زند

تقصیر چوب بوده چنین سرخ و پرپری

قدری از این محاسنِ خاکستری بگو

غیر از تنور نیست مگر جای بهتری

مانند رگ رگ تو دلم ریش ریش شد

جانم فدای تو ، چه گلویی چه حنجری

دختری با پدرش آمد و دستم انداخت

داشت می رفت النگوی مرا با خود برد

اینقدر کوچه به کوچه به زمین افتادم

سنگ ریزه روی زانوی مرا با خود برد

سنگ برداشت کنیزی و به دندانت زد

سنگ دوم که زدند روی مرا با خود برد

تازه با شانه ی سوغاتی تو خوش بودم

پنجه ی پیرزنی موی مرا با خود برد

هر چه کردیم که خاموش شود طول کشید

معجر سوخته، کیسوی مرا با خود برد

ناقه و خواب و بلندی و زمین خوردنِ من

مادرت دید که پهلوی مرا با خود برد

جای تو جای عمو زجر سراغم آمد

سوی چشمان مرا سوی مرا با خود برد

هر کی رسید رقیه رو زد...

ساربان زد ولی ای کاش نمیدیدم که

ضرب انگشترِ تو روی مرا با خود برد

منو زدن بابا بابا

حرف بد زدن بابا بابا

 

تعداد صفحات : 18

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 223
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 2,161
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 2,161
  • بازدید ماه : 104,704
  • بازدید سال : 1,146,845
  • بازدید کلی : 19,652,673