loading...

آئین مستان

متن روضه شب عاشورا امام حسین,متن روضه شب عاشورا,متن روضه امام حسین,شب عاشورا,روضه شب عاشورا امام حسین,روضه شب عاشورا,روضه امام حسین, متن روضه همراه با سبک,متن روضه شب دهم محرم,متن روضه روز عاشورا,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2382 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 2101 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1435 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 784 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 703 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 695 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3574 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6806 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2938 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 4103 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3314 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3697 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4234 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3773 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7397 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 5026 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5988 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4436 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5621 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4270 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3256 زمان : نظرات (0)

به سوز و اشك و مناجات سر كنید امشب

به شوق مرگ شب خود سحر كنید امشب

تصور كن آقا همه یارانش رو جمع كرده، شب عاشورا داره باهاشون حرف میزنه

كمالتان پر و بال عروجتان گشته

به قله ی ابدیت سفر كنید امشب

شما به مكتب توحید زندگی دادید

یه نگاه به یارانش كرد، فرمود: ندیدم باوفاتر از اینها، استوارتر از اینها، ندیدم، بهتر و برتر از این یارها، اینها دست چین شده ها و گلچین شده های روزگارند.

شما به مكتب توحید زندگی دادید

مباد آنكه زمردن حذر كنید امشب

چه خبره كربلا؟

كنون كه آب روان را به رویتان بستند

زاشك شوق لب خویش تر كنید امشب

ارباب و مولاشون مقابلشون ایستاده، داره فردارو براشون توضیح میده، آمادشون میكنه

به پیش نیزه و

امام باقرعلیه السلام فرمود: جد مارو با پنج وسیله كشتند

به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ همه

به خنده سینه ی خود را سپر كنید امشب

من چهارتاشو گفتم، پنجمی رو تو روضه برات میگم

نماز وتر بخوانید و سجده ی آخر

دعا به زینب خونین جگر كنید امشب

دل شب است بیایید دخت زهرا را

زایستادگی خود خبر كنید امشب

بیایید دونه دونه حرفاتون رو خواهرم بشنوه، بعضی نقل ها خود بی بی شروع كرد سر كشی كردن، اول خیمه اصحاب، حرف هارو داره میشنوه، دونه دونه حرف هارو شنید، حرفهای زهیر، بُریر، مسلم بن عوسجه، حرف های حبیب رو، بعد اومد خیمه ی بنی هاشم، دید همه دور عباس حلقه زدند، علی اكبر یه چیزی میگه، قاسم یه چیزی میگه، یه خورده دلش آروم شد، اما من میخوام یه جمله بگم، اگه همه هم یه چیزی بگن، بازم دل زینب ِ، امشب هی بزن تو سینه ات بگو امان از دل زینب، وای از دل زینب، امشب شب زینب ِ، امشب شب جدایی حسین بن علی از خواهر ِ، سه روز میری كربلا، چند روز میری كربلا، حرم اباعبدالله رو زیارت میكنی، میخوای جداشی نمی تونی، ان شاء امشب مادرش براتون برات كربلا امضا كنه، كربلا رفته ها گریه كنند، یكی از سخت ترین لحظات ، لحظاتی است كه می خواهید از كربلا  خداحافظی كنی، من از شما میپرسم، من و تویی كه چند روز با حرم حسین زندگی كردیم كجا،  اون خواهری كه پنجاه و چند سال با خود حسین زندگی كرد، فردا بعد از كشته شدن اباالفضل ، بعد از شهادت اباالفضل ،  تا عباس بود ابی عبدالله داغ دیده بود، بالاتر از داغ علی اكبر، بالاتر از ارباً اربا، اما صورت ابی عبدالله نوشته اند هی برافروخته تر میشد، هی سرختر میشد، اما داغ عباس رو كه دید رنگ از چهره پرید، دیگه فهمید لحظه های آخره، فهمید همه ی وجودش رفته، دیگه بعد از عباس وداع ها شروع شد، وداع با زن و بچه، یه مرتبه اومد جلو خیمه، صدا زد یا سكینه، یا رباب، یازینب، یا ام الكلثوم،  علیکنّ منی السلام صدای ضجه ی اهل حرم بلند شد، حضرت آرومشون كرد، ابی عبدالله فرمود:  مَهلاً فَإنَّ البُکاءَ أمامَکُم آروم بگیرید، شما گریه ها در پیش دارید، الان زوده گریه كنید، من كه هستم، این بچه ها، خصوصیت بچه است، حس كنجكاوی دارند، بعد از عمو فقط به بابا نگاه میكردند و عمه، مركز و كانون نگاه همه همین دو نفر بودند، هی ابی عبدالله می آمد، می رفت، دوباره می آمد، الله اكبر، می گفتتند عمه جان نكنه این بار آخره، بذار ما بابارو سیر ببینیم، بی بی زینب می فرمود نه، نگران نباشید، هنوز اون لحظه ی آخر،  نرسیده، من می دونم لحظه ی آخر چه زمانی است، بین من و حسین یه رمزی است، اون لحظه رو من میدونم، آخه مادرم گفته

گفتم كه فراق را نبینم دیدم

آمد به سرم از آنچه میترسیدم

اون لحظه رسید، فرمود: خواهرم برو اون امانتی مادرم رو بیار، زینبم پیراهنی كه مادرم داده بیار، آورد تقدیم داداش كرد، نوشتن ابی عبدالله با نیزه ای پاره پاره اش كرد، داداش چیكار میكنی، این یادگار مادرمه، یه حرفی زده آقا من نمی دونم با دل خواهر چه كرد، صدا زد خواهرم من این مردم رو میشناسم، اینها به پیراهن من هم رحم نمی كنن، می خوام جلب توجه نكنه، نمی خوام عریان بشم، وای وای، كاشكی حسین انگشترم در آورده بود، ای وای، ای وای، حسین ........

توفقط دست به زانومزن وگریه مکن

گیرم ای شاه کسی نیست...خودم نوکرتو

لحظه ای فکرکنی پیرشدم، مدیونی

درسرم هست همان شوق علی اکبرتو

من خودم یک تنه ازکرببلا می برمت

چه کسی گفته که پاشیده زهم لشگرتو

خودم یه لشكر دارم نگاه كن، رقیه ات رو ببین، بچه هات رو ببین، خودم یه تنه می برمت كوفه، می برمت شام، حسین جان

توبرایم نگرانی چه می آیدسرمن

من برایت نگرانم چه می آیدسرتو

همه رابدرقه کردی وبه میدان بردی

میروی، هیچکسی نیست به دوروبرتو

بده پیراهن خودراکه خودم پاره کنم

نمی ارزدسراین کهنه شده...پیکرتو...

امام زمان من و ببخش.

وای ازمعجرمن، معجرمن، معجرمن

وای ازپیكرتو، پیكر تو، پیكرتو

سعی ام این است ببینم بدنت را، اما

چه کنم!شمرنشسته جلوی خواهرتو

شمر كجا نشسته، دارم درست میبینم، اینجارو پیغمبر بوسیده، حسین....

ابی عبدالله دو بار برا آب آوردن به میدان رفته، یه بارش با عباس رفت، یه بار خودش رفت، از هفتاد و دو زخم، تا چهار هزار زخم نقل كردند،  كه به بدن حضرت وارد شد، حداقل هفتاد و دو زخم ِ، هم لهوف،  هم أعیان الشیعه نوشتن هفتاد و دو به بالا، علامه ی مجلسی ، معالی السبطین ، بعضی از مقاتل نوشتن هزارتا به بالا تا چهارهزارتا، من از شما سئوال میكنم، یه بدن چقدر جای زخم داره، یه نكته بگم رد شم، فكر نكنی زخم های جدید بوده، بعضی ها زخم رو زخم می زدند، نیزه رو جای نیزه می زدند، ابی عبدالله جنگیده، حضرت روزه بوده، حضرت سه چهار روزه آب نخورده، نمی دونم روضه ی عطش از شب هفتم داره ادامه پیدا میكنه، خدا صبر بده به امام زمان(عج)، امشب بیا یه دست رو دل این جوونها بذار، بعضی ها دارن دق می كنن، هنوز من حرفی نزدم، ای وای، حضرت خسته است، گرسنه است، روی زین اسب به شمشیر تكیه داده، یه خورده استراحت كنه، نانجیب صدا زد نگذارید حسین استراحت كنه، شروع كردن تیرباران كردن، پیشونی حسین رو با تیر زدن، خون جاری شد، حضرت كمربند رو باز كرد، پیراهن رو بالازد، حرمله نشست رو كنده ی زانو، یه تیر مسموم زد، میدونی این تیر كدوم تیره، همون تیری است كه، خواهرش اومد تو گودال، اول نگاهش افتاد به جای تیر، گفت: داداش كاش این تیر رو به قلب زینب می زدند، رگ حیاتم رو بریدند، حسین....هركاری كرد، چه جوری تیر رو در آورد، فقط همین رو بگم، همچین كه تیر رو درآورد، دیگه رمق نشستن رو اسب نداشت، فَرَس تو عرب یعنی اسب، اسب حیوون باهوشیه، تربیت شده است، می فهمه وقتی سوارش زخمی بشه، باید یه جوری با سوارش مدارا كنه، ذوالجناح فهمید چه بلایی سر آقاش اومده، میگن آروم اومد، جلوی گودال ، دستاش رو زمین زد، پاهاش رو باز كرد، خم شد، آروم حسین رو انداخت رو خاك، همچین كه حسین افتاد، زن و بچه دویدن، وای حسین......جلوی همه زینب سلام الله علیها، این كه میگه: زن مگو مرد آفرین روزگار،  همینه، یك زن این همه داغ ببینه، عبارت مقتل رو برات نوشتم، ابی عبدالله رو خاك افتاده، خواهر اومد وسط میدان، رو كرد به عمرسعد،  و یحك یا عمر ایقتل ابا عبدالله و انت تنظر الیه؟ تو داری نگاه میكنی، حسین من رو خاك افتاده، رو كرد به لشكر كوفه،  وَیْلُكُمْ،  أما فِیكُمْ مُسْلِمٌ، یه مُسلمون بین شما پیدا نمی شه، این حرف عمرسعد رو تكون داد، بعضی مقاتل میگن، این جمله زینب، عمرسعدرو تكون داد، میگن گریه اش گرفت، اومد عقب، تا اومد عقب، اون حروم زاده اومد جلو، شمر اومد، گفت: دیگه كار تو نیست، از اینجا به بعد حسین كار منه، برو كنار، شمر اومد، وای وای، ابی عبدالله تا دید شمر داره میآد، بی رمق،  یه نگاه به خیمه ها كرد، به زینب:  اِرجعى اِلى الفسطاط، ابی عبدالله فهمید دیگه آخرهای كاره، گفت: زینبم برگرد، دیگه نبینی این صحنه رو، تو باید زنده باشی، زینب برگشت، شمر اومد تو گودال، دلش رو داری یا نه، اول روضه گفتم با پنج تا سلاح ارباب ما رو كشتن، یكی تیره، یكی شمشیره، یكی نیزه است، یكیش سنگه، آخری مال الانه، می دونی آخری چیه؟ آخری زخم زبونه، آخری توهینه، وای، غیرتی ها بمیرن، شمر اومد دید حسین لبهاش خشكه، گفت: پاشو پسر ابوتراب، شنیدم بابات ساقی كوثر بوده، از جانبازها بپرسید تشنگی با آدم چیكار میكنه، بچه جبهه ای ها باید بگن، اونها برا ما تعریف كردن، عطش چه بلایی سر آدم میآره، شیخ جعفر شوشتری، تو خصائص آورده، میگه عطش چند عضو حسین رو از كار انداخت، اولیش لبهای حضرت بود، دومیش زبان حضرت بود، سومیش زانوهای حضرت بود، چهارمیش چشم های حضرت بود، پنجمی جگر حضرت بود، شمر اومدتو گودال دید حسین، داره زبون دور دهان میچرخونه، شروع كرد طعنه زدن، بگو بابات بیاد سیرابت كنه، نشست رو سینه، فقط یه جمله، حسین تشنه بود، شمر بهش گفت: مگه نگفتی پسر ساقی كوثری، الان بابات باید بیاد بهت آب بده، چیكار كرد، وقتی از گودال اومد بیرون، میگن هلال بن نافع ظرف آب داشت می برد، گفت: كجا می بری آب رو، گفت: مگه نشنیدی، حسین تشنه است، گفت: نمی خوای بیای، خودم سیرابش كردم، خودم آبش دادم، ای حسین........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3009 زمان : نظرات (2)

آخرین وداع امام حسینه،قبلش مكرر میدون رفته،برگشته،بدن حسین غرق زخمه

حسین زخمی ترین برادر من

بگو چرا دور و بر من

میاد صدای مادر من

حسین داره میمیره خواهر تو

چی میاد اینجا به سر تو

خنجر كُند و حنجر تو

نرو كه این جماعت

دست از تو برندارند

تا اینكه داغ تو بر

دل حرم بذارند

چند جور ذبح داریم،یه ذبح داریم مثل گوسفند،میذارند زمین،ولی بعضی حیوانها هستند كه،مثل میزنم ناراحت نشی،شتر رو نمیشه ذبحش كرد،نیست قدش بلنده،یه خنجر بلند هست،یه نیزه،فرو میكنند تو این تهیگاهش(میان پهلوی راست و چپ شکم)،لذا میگندشتر نحر شد

تیراندازا به زانو،نشسته روبروتند

نیزه دارا تو فكر،نحر كردن گلوتند

قربون دل امام زمانم برم،هر روز به یاد جد غریبش،میشینه زیارت نامه میخونه،همه ی این صحنه ها رو یكی یكی میبینه،هی صدا میزنه جد غریبم،....شب یازدهم بی بی زینب بچه هارو جمع كرد زیر یه خیمه سوخته،بچه ها بی هوش افتادند همه،خانم زینب رو یه چند لحظه خواب درربود،خواب مادرش زهرا رو دید،تو خواب شروع كرد گله كردن،مادر دیدی چه خاكی به سرم شد،مادر نبودی علی اكبرم رو ارباًاربا كردن،مادر نبودی علی اصغرم رو رو دست باباش كشتند،مادر نبودی چه كردند،آخ مادر چشمای عباس،آخ مادر  قاسم رو یادته،قدی نداشت،چه قدی كشید،زیر سُم اسب ها،هی گفت،هی گفت،خانم زهرا فرمود:زینب جان من دیگه دلم طاقت نداره،دیگه بس كن،اینقده گله نكن،صدا زد آخه مادر تو كه نبودی ببینی،گفت:من نبودم ببینم،تمام لحظه به لحظه كنارت بودم،وقتی وداع میكرد داشتم نگاهت میكردم،وقتی داشت میرفت جون داشتی میدادی دیدمت،وقتی علی اكبر و با هم آوردید، من هم بودم،وقتی علی اكبر رو آورد تو خیمه منم بودم، زینب من یه جا من بودم كه تو هم نبودی،زینب سرش تو دامن من بود،اومد تو گودال با خنجر برهنه نشست رو سینه پسرم،جلو چشم من...حسین...این نفس رو آزاد كن تا میتونی نعره بزن،حسین......بگو قلبت منفجر نشه،حسین......نفست نبره ،شب عاشورای آقاست،حسین....

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3789 زمان : نظرات (0)

بذار سلام رو با سلامی كه امام زمان(عج)امروز داده عرض كنیم،هرچه بادا باد،به ما ربطی نداره،میگیم آقامون این طور برامون ترسیم كرده.

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ

این شب و روزها روضه های سنگینی خونده میشه،بعضی ها طاقت ندارن بشنوند،اما بعضی روضه ها رو خود خدا خونده،این روضه از طرف خداست،جبرئیل حامل این روضه است،داره برای آدم ابوالبشر علیه السلام روضه میخونه،وقتی رسید،گفت:آدم این طور كه من میگم بگو خدا توبه ات رو قبول میكنه، یا حمید بحقّ محمّد، یا عالی بحقّ علی، یا فاطر بحقّ فاطمه، یا محسن بحقّ الحسن،همه رو آدم بعد جبرئیل داره میگه،تا رسید به این اسم،بگو:یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین،گفت جبرئیل این آخری چه اسمی بود،دلم رو زیر و رو كرد ،گفت:برات میگم،دلیلشم میگم،این فرزند پیامبر آخرالزمانه،با لب تشنه میكشنش،صدا زد آدم روضه ات بی دلیل نیست،برای اون آقایی گریه میكنی،كه با لب تشنه،زبانم لال،مثل گوسفند،من نمیگم،جبرئیل داره میگه،امام رضا علیه السلام  هم این طور روضه خونده،بابا رئوف تر از امام رضا علیه السلام مگه،سراغ داری؟اما رضا میگه: یَا ابْنَ شَبِیبٍ: إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ( علیه السَّلام (،عین این عبارت رو،زبونم لال دیگه نگم،عین این عبارت رو امام رضا علیه السلام میگه،ابن شبیب گریه كن،برا اون آقا،بابا زین العابدین علیه السلام سی و پنج سال بعد،هر موقع از بازار قصاب ها رد میشد،نگاه میكرد یه گوسفندی رو دارند ضبح میكنند،میگفت:آب بهش دادید یانه،میگفت:آقاجان این چه سئوالیه،دین ما اینطور به ما یاد داده،میدیدند سر به دیوار گذاشته،داره،های های گریه میكنه،میگه ای تشنه لب حسین.... تازه داری رنگ و بوی عاشورا پیدا میكنی،كسی عاشورا تو مجلس حسین علیه السلام میاد،تماشاچی نباشه،تماشاچی فقط امروز دور گودال بودند،یه عده تماشا میكردند،زینب كبری اولین حرفی كه زد،به عمر سعد ملعون،فرمود :نانجیب ایستادی داری نگاه میكنی،دارن داداشم رو میكشند.

سینه مرا به وسعت هفت آسمان بده

اشكی برای گریه ی غم بی امان بده

دور سرت شلوغ ترین جای كربلاست

الان هم كربلا بری غوغاست،مردم اونجا می ایستند،نماز میخونند،اما این شلوغی برای چیز دیگه ای بود،از هم می خواستند سبقت بگیرند،به جایزه برسند،اما هیچكی جرأت نكرد،هركی می اومد نزدیك میشد،اربابتون یه نگاه بهش میكرد،همه بدنش به لرزه می افتاد،شمشیر می انداخت و می رفت، فقط دوتا ملعون موندند،لذا برا همینه،بعضی ها به نام سنان بن انس ملعون،بعضی ها به نام شمر ملعون نوشتند،این دوتا باقی موندند،اما تاریخ میگه،سنان هم جرأت نكرد،خود شمر حرومزاده رفت،رحمت الله واسعه است حسین،حتی از این ناجیب هم می خواد دستگیری كنه،یه لحظه آقا دید سینه اش سنگین شد،چشماش رو باز كرد،ابی عبدالله،گفت:می دونی كجا نشستی،نانجیب گفت:می دونم،گفت:اسمت چیه،خود ملعونش رو معرفی كرد،ابی عبدالله فرمود:من كی هستم،گفت:تو حسین پسر علی و فاطمه،نوی پیغمبر.گفت: من رو میشناسی اومدی سر از بدنم برداری،گفت:خوب می شناسمت،اما دنبال جایزه یزیدم.آقا فرمود:بلند شو ،صرف نظر كن،من یه كاری میكنم،دعا میكنم،واسطه میشم،خدا از سر تقصیرت بگذره،به اینجا كه میرسی هرچی آلوده هم باشی ،میگی قربون این ارباب برم،از شمر هم میخواد دستگیری كنه،از من نمی كنه!؟چقدر آدم باید بی سعادت باشه،چقدر باید اهل شقاوت باشه،چقدر شكمش از مال حرام پر شده باشه،كه به اینجا برسه،جوون ها موظب لقمه ی غذایی كه میخورید باشید،آقا فرمود:من كاری میكنم،كنار حوض كوثر بابام رو ببینی،گفت:من این همه راه اومدم كارت رو تموم كنم،فرمود:اگه قصدت اینه،یه جرعه آب به لبهام برسون،یه زخم زبونی زد،گفت: مگه نمی گی،بابات ساقی كوثره،برو از دست بابات سیراب شو.بعضی ها امروز می اومدن،مشك های پر از آب رو سر باز میكردند،دور و بر گودال این آب ها رو روی زمین میریختند،

دور سرت شلوغ ترین جای كربلاست

از خون وضو گرفته بیام و اذان بده

از بس كه بال و پر زدم از حال رفته ام

چه روزی رو زینب پشت سر گذاشته،گاهی كنار بدن قاسم بوده،گاهی كنار بدن علی اكبر بوده،همش امروز دویده زینب،گاهی بچه ها رو جمع و جور كرده،

از بس كه بال و پر زدم از حال رفته ام

حالا مرا كنار خودت آشیان بده

اگه دستور خود حسین نبود،زینب نمی گذاشت،زینب ایستاده ،هركی می خواد بیاد سمت گودال فریاد می زنه،تا من زنده ام نمی ذارم،خیلی ها رو زینب برگردوند،یه وقت دید صدای حسین داره میاد،زینب دلم رو شكوندی برگرد،میون این همه بی حیا چرا ایستادی؟ برگرد.برگرد

ای نفس مطمئنه بر بال ارجعی

قبل از عروج سرخ به زینب زمان بده

از اینجا دیگه مرد می خواد پای روضه بشینه،گفت:

اینان برای گیسوی تو چنگ می كشند

داداش اینها پی غنیمت اومدند.

آخر هر آنچه هست به شمر و سنان بده

چشمش گرفته است بیا تا نگشته دیر

انگشترت در آور و به این ساربان بده

با زجر تا كه از تن زخمت نبرده اند

پیراهنت به این و امان به آن بده

از زیر تیر و نیزه و شمشیر و سنگ ها

مردم عزیز فاطمه خود را نشان بده

افتاده زیر چكمه اگر زنده ای هنوز

پا بر زمین مكوب نه دستی تكان بده

در زیر پای اسب سواران چگونه ای

اول بگیر جان مرا بعد جان بده

مرحوم ابن مقرم تو مقتلش آورده:وقتی این اسب ها رو نعل تازه زدند،ببین مردم چقدر بدبخت شده بودند،از روی بدن ابی عبدالله تاختند،هر كدوم از این اسب ها به هر شهری كه می رفتند،نعل ها رو میكندند،برا تبرك در خون ها می زدند،ایشون می فرمایند بعد از این رسم شد، الانم شاید دیده باشی نعل هایی رو درست می كنند،آویزان می كنند،میگن خوشبختی میآره،ببین تا كجا كشیده شده غربت امام حسین علیه السلام،نعل اسب رو تبرك می بردند،هر كاری كرد این نانجیب دید خنجر كاری نیست،ابی عبدالله فرمود:بیهوده داری زحمت میكشی،این محل بوسه جدم رسول خداست،این محل بوسه ی بابام علی است،این محل بوسه ی مادرم زهراست،این محل بوسه ی زینبه،خود حسین راهش رو نشون داد،روایت نوشته دوازده ضربه زد،وای وای...هر یه بار ضربه،حسین میگه الله اكبر.

هر ضربه با شمارش الله اكبرت

این هشتمی است یا نهمی وای من سرت

حسین......

چه روزی است امروز ،هم حسین الله اكبر میگه،هم نانجیب تا سر رو به نیزه زد،هم خودش گفت:الله اكبر،هم هر كی دور و برش ایستاده بود. حسین......

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3704 زمان : نظرات (1)

اومدن در خونه ی امیرالمؤمنین (ع)، من می خوام امشب بارون بگیرم، چند تا استانهای ما از بی آبی رنج می برند، امشب می خواهیم یه بارونی بیاد،  من روضه ی بارون می خونم، شما هم گریه ی بارون كنید، كه بارون بیاد، دعا برای بارون، اومدند در خونه ی امیرالمؤمنین (ع)، اهل كوفه،عرض كردند آقا،دام های ما داره تلف میشه،زراعتها از بین رفت،آقا جان، آخه یه دعایی، فرمود: بگید اونی كه باید دعا كنه بیاد؛ كی آقا جان؟ فرمود:حسینم رو خبر كنید، ابی عبدالله آمد، هنوز دست بلند نكرده، ابرهای تیره و تار به هم پیچیدند؛ باران سیل آسایی اومد، مشایخ كوفه خوشحال شدند، گفتند:حسین جان انشاالله جبران میكنیم. آب میریخت جلو چشم حسین، میگفت:وحشی های بیابون آزادند از این آب بنوشند، اما حسین به تو آب نمی دیم، كدوم سختره؟

عمو جان عمو جان، حرم آب نداره

اگر چه مشك سقا یه قطره آب نداره

گریه نكن علی جان شاید بارون بباره

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1945 زمان : نظرات (1)

http://s4.picofile.com/file/7866724301/salahashur01.jpg

لباس غمت به قامت من

صدا زدن تو  عبادت من

اگر بشود به لطف شما

زیارت شیش گوشه قسمت من

چه موی کنان به سینه زنم

ز غصه و داغ تو سر شکنم

خوشم که شود به لحظه ی مرگ

لباس سیاه شما کفنم

هوای حسین هوای حرم

هوای شب جمعه زد به سرم

روانه  شدم به سوی ضریح

بگیری اگر زیر بال و پرم

بده صدقه به راه خدا

بده شب جمعه تو کرببلا

نفس نزنم نفس نکشم

بدون تو یا سید الشهداء

حسین ارباب،حسین ارباب

تعداد صفحات : 9

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 12
  • تعداد اعضا : 357
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 395
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 5,982
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 7,529
  • بازدید ماه : 19,760
  • بازدید سال : 302,119
  • بازدید کلی : 20,544,100