
دلگیرم از زمانه بیا مهربان من
بر لب رسیده از غم ایّام جان من
عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی
باران شرم می چکد از دیدگان من
دستم بگیر تا نرود نوکری ز دست
هجران تو ببین که بریده امان من
ان شاء الله اونایی کربلا نرفتن،یه شب جمعه ای،یه عاشورایی،یه اربعینی،حجت خدا امام زمان بیاد بگه:دستت رو بده من،خودم می برمت کربلا
در عالم خیال شدم با تو همسفر
تعبیر شد اگر سحری این داستان من
با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا
تا تلّ زینبیه شوی روضه خوان من
تلّ زینبیه احتیاج به روضه خون نداره، مخصوصاً مثل فردا خیلی ها کنار تلّ می خونند
از تلّ زینبیه زینب صدا می زد: حسین
با قامتی خمیده زینب صدا می زد: حسین
امشب از تو خیمه ها زینب صدا می زنه حسین
میشود روشنی ِ خیمه بمانی تا صبح
مونسم باشی و شب را برسانی تا صبح
حسین یه امشب رو فقط برا زینب باش،نمیگم نماز نخون،نمازتم بیا تو خیمه ی زینب بخون.
می شود رَحم کنی حرفِ جدایی نزنی
تا پی ِ چاره مـرا سر نَـدَوانی تا صبح
منتت دارم و میخواهم اگر راهی هست
مَحض ِ این خاطر ِ آشُفته بمانی تا صبح
چه به روز ِ تو می آرند خدا می داند
زنده نگُذاردم این دل نگرانی تا صبح
روبـرویِ تو اگـر گریه اَمـانم بدهد
بر نـدارم نِگَه از رویِ تو آنی تا صبح
همه ی دل نگرانی ها از اون لحظه ای شروع شد،که امام زین العابدین میگه:من هم شنیدم،اما من خودم رو کنترل کردم،اما وقتی عمه ام شنید ،دیدم ازخیمه بیرون دوید،عمه دیگه رو پاش بند نبود،تلو تلو می خورد،گاهی رو زمین می خورد، تا شنید حسین داره می خونه:یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ، ای روزگار اُف بر این دوستی تو؛کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ،مِن طالب وَ صاحِب قَتیل ،وَ الدَّهرُ لا یَقنَــــعُ بِالبَـــدیلِ؛ تا آخر وقتی حسین خوند، دل زینب به شوره افتاد،داداش این چیزی که شما داری می خونی یعنی دیگه کار تمومه،از همین امشب کار حسین سخت شد،از همین امشب باید زینب رو آروم کنه،صدا زد عزیز دلم همه از دنیا میرن،کسی تو این دنیا نمی مونه،جدم رسول خدا از من بهتر بود رفت،مادرم زهرا از من بهتر بود رفت،بابام علی، داداشم حسن.یه وقت دیدن زینب بغض کرد،صدا زد : حسین عزیز دلم، جدم رفت گفتم:خدا سایه ی حسین رو از سرم کم نکنه،مادر رفت، گفتم:حسین هست،بابام علی رفت،گفت:هنوز حسین هست،داداش حسنم رفت،گفتم: هنوز سایه ی حسین رو سر من هست.
دهـنِ خشک و لـبِ پُر تَرَکت نگذارد
دلِ رنجـورِ مرا تـاب و توانی تا صبح
بُغض پـا پیچ ِ گلویم شـده و می ترسم
کار دستم دهد این سوز نهانی تا صبح
تا دید حسین داره می خونه،امام زین العابدین میگه:عمه ام رو زمین افتاد،ابی عبدالله دوید،زینب گفت:داداش :
هول کردم به زمین خوردم و می خواهی
خاک از چادر زینب(س) بتکانی تا صبح
حسین میشه بری به اینها التماس کنی بگی عوض تو سر از بدن من جدا کنند،چادر رو رها کن داداش
بنشین سیر نگاهت کنم ای یوسفِ عشق
لحظه ها می رود و نیست زمانی تا صبح
می شود فـاتحهی پـوشیـه و روسریِ
خواهر ِ خونجگر از پیش بخوانی تا صبح
چشم ِ بارانیتان می دهد امشب خبرم
از بَلایی که قرار است بیاید به سرم
وای بر حالِ دلِ خواهر ِ تو فردا عصر
می خورد سنگ به بال و پر ِ تو فردا عصر
آسمان را ز عطش دود فقط خواهی دید
رَمقی نیست به چشم ِ تر ِ تو فردا عصر
سر ِ شش ماههی تو می شود آویز به پوست
اِرباً ارباست علی اکبر ِ تو فردا عصر
می بَرد لشکری از نیزه حوالی ِ حرم
تکه تـکه تـن ِ آب آور ِ تـو فردا عصر
تک و تنها وسطِ دشت و بیابان چه کند؟
دامنش سوخت اگر دختر ِ تو فردا عصر
چنگِ یک مُشت سنان در طمع ِ گیسویت
می زند پَرسه به دور و بَر ِ تو فردا عصر
هر قدر نیزه و شمشیر و تبر جمع کنند
بیـشتر کشف شود پیـکر ِ تـو فردا عصر
چکمه ای سرخ می افتد به رویِ سینهی تو
خنجری کنـد رویِ حنجر ِ تو فردا عصر
سخت دعـواست سر ِ جایـزهی بیشتری
بـیـن ِ گودال بـرایِ سـر ِ تو فردا عصر
آخرین خواهشم این است دعا کن برسم
زودتـر از نـفـس ِ آخـر تـو فردا عصر
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد: حسین
دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد: حسین
حسین....بی کس،عریان،غریب،حسین.....
دیشب این ناجیب ها امان نامه آوردند،تا امشب عباس سردرگم بود، خیلی اوضاع ِ روحیه آقا قمربنی هاشم رو این نانجیب ها بهم ریختند،اصلاً همه ی هدف اینها همین بود،داخل خیمه با داداش ها ایستاده،نانجیب ملعون شمر اومد گفت:خواهر زاده های من کجایند؟یه جوریایی برادر ناتنی بوده با مادر قمربنی هاشم خانم ام البنین،یه وقت دیدند عباس سرش رو پایین انداخت،داداشاش هم از خجالت سرشون رو پایین انداختند،آی قربونت برم حسین،آقا فرمود: عباس اگر چه فاسده،اما برو جوابش رو بده،از در خونه ی عباس نباید دست خالی برگرده،شمر دست خالی بر نمی گرده،من و تو قرار ِ دست خالی بریم از در ِ خونه ی آقامون؟ اومد بیرون چیه نانجیب؟ گفت:برات امان نامه آوردم،حیف ِ توست،حیف ِ این قامت ِ رشیده که فردا قطعه قطعه بشه. عباس گفت:برای من امان نامه آوردی،برای امامم هم امان نامه نیآوردی؟ گفت:نه فقط برای تو. میگن:چنان شمشیر رو آقا قمر بنی هاشم از نیام بیرون کشید،اگه این نانجیب فرار نمی کرد،همون جا جنگ شروع می شد،فرار کرد رفت. عباس اومد تو خیمه دیگه دل تو دلش نبود،دیدن توی خیمه هی داره راه میره،میگه:دیدی آبروی من رو بردن،من جواب خواهرامو چی بدم،امشب پاسبان خیام عباس ِ، فرمود:حسین جان، بگو مخدرات برن امشب راحت بخوابند،اجازه نمی دم احدی نزدیک به خیمه هات بشه،یه وقت دید از اون دور یه سیاهی داره نزدیک میشه،فرمود:هرجا هستی بایست،مگه نمی دونی پاسبان خیام عباس ِ، یه وقت دید یه صدای ناله ای اومد،فرمود:عباسم من زینبم،دوید خودش رو قدم های خواهر انداخت،سیدتی،مولاتی،این عقده انگار تو دل زینب موند،وقتی سر عباس رو بالا نیزه می دید،می گفت:داداش یادت باشه
حسین خویش را خواندی برادر
ولی آخر به من خواهر نگفتی
سیدتی،مولاتی،خانومم،چرا بیرون اومدی از خیمه ها؟فرمود: عباسم اومدم یه خاطره ای رو برات زنده کنم،قمر بنی هاشم میدونه چی می خواد بگه،دل تو دلش نیست،بگو خانومم،سراپاگوشم،عباس با احترام ایستاده،زینب رو خاک ها نشسته،داداش یادته شب بیست و یکم،بابام علی وقتی گفت:به جز بچه های فاطمه هیچ کسی تو این حجره نمونه،تو هم سرت رو انداختی پایین اومدی بری بیرون،بابام فرمود:نه عباسم،قربونت برم تو بایست،تو بچه ی فاطمه ای،یه روزی معلوم میشه وقتی مادرت میآد بالا سرت،بله خانم امر بفرمایید یادمه،یادته عزیز دلم بابام دستت رو گذاشت تو دست حسین،اصلاً دیگه به باقیه ی برادرهام کار نداشت،فقط تو بودی و حسین. بابام صدا زد: عباسم کربلا نیستم حسینم رویاری کنم،عوض من حسین رو یاری کن.خانمم می دونم،یادم هست،برا چی داری اینها رو میگی؟ فرمود:عباس میگن برات امان نامه آوردند،عباس حسینم غریب ِ،همه ی درد اینه،اینجا به زینب گفت،یه جایی به صحابه گفت،فرمود:اگه داداشم اجازه بده،فردا به اینها جنگ رو مشق میکنم.مثل فردا هی اومد دور و بر برادر،علی اکبر شهید شد،قاسم رو آوردند،داداشاش رو آوردند،گفت: داداش سینه ام داره سنگینی میکنه،کی نوبت من میشه،از داخل خیمه ها صدای العطش بلند شده؟
ای تشنه لب،حسین
عشق زینب،حسین
ای بی کفن،حسین
صد پاره تن،حسین
امشب صدات رو برسون کربلا،امشب وقتی امام حسین چراغ هارو کم کرد تو خیمه،فرمود:هرکی می خواد برود،برود،اینها با من کار دارند،فردا هر نفری که می رفت،زینب می گفت:آه دلم،داداشم تنها شد،این صدات رو امشب به زینب برسون،بگو:خانم من نمردم،حسین.... اشکاتو روی دست بگیر،دست گدایی بالا ببر،اللهم عجل لولیک الفرج. 