loading...

آئین مستان

محمد حسین حدادیان دانلود مداحی محمد حسین حدادیان مداحی محمد حسین حدادیان سینه زنی محمد حسین حدادیان متن مداحی محمد حسین حدادیان متن سینه زنی محمد حاج سعید حدادیان دانلود مداحی حاج سعید حدادیان مداحی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2382 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 2101 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1435 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 784 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 703 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 695 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3574 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6806 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2938 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 4103 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3314 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3697 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4234 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3773 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7397 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 5026 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5988 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4436 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5621 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4270 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 955 زمان : نظرات (0)

حاج سعید حدادیان

 

یه دفعه اسب از حرکت ایستاد؛ابی عبدالله اسب رو عوض کرد؛دومین مرکب حرکت نکرد،هفت الی هشت مرکب عوض کرد ابی عبدالله؛تک تک مرکب ها از حرکت ایستادند،باید با تشریفات وارد صحرای کربلا بشه،همه متعجبند؛دل عباس به شور افتاد،حضرت به بعضی اصحاب فرمودند کسی هست واقف به این سرزمین باشه،پیرمردی را آوردند،حضرت فرمودند:نام این سرزمین چیه؟آقاجان غاضریه،نام دیگر؟قادسیه،نام دیگر؟طف، نام دیگر؟نینوا، گفت و گفت و گفت حضرت فرمودند: اسم دیگری هم داره؟عرض کرد آقاجان نام دیگری هم داره،به این سرزمین کربلا میگن،یه دفعه پسر علی وفاطمه متغیر شد؛در محضر ربوبیت دست به دعا بلند کرد"اعوذ بالله من الکرب والبلاء"وقتی این جمله رو گفت یه نگاهی کرد به کاشف الکرب عن وجه الحسین با اینکه با ورود به کربلا دل میگیره اما با نظر به روی عباس دلش باز شد،فرمود:داداشم بگو خیمه ها رو همینجا برپا کنند؛ناقه ها رو بخوابونند"

خیمه ها افراشته شد،ناقه ها خوابانده شد،وقت اجلال نزول علیا مخدره زینب آمد؛دو گروه از جوانان بنی هاشم صف بستند در جلو و عقب ناقه که چشم اصحاب به سایه ی زینبم نیفته،بین این ها گمون کنم علی اکبر ناقه ی بی بی رو خوابونده؛قمر منیر بنی هاشم،بطل العرب و العجم با آن قد رشید زانو زد مقابل کجاوه،پرده ی محمل کنار رفت،مگه عباس جرات داره با اینکه محرم زینبه به صورت زینب نگاه کنه؟عباس آموخته ی مکتب ادب ام البنین است؛تو چشم حسینم نگاه نمیکنه؛حسین و زینب عاشق خضوع و خشوع و ادب عباسند،همه ی هاشمیون زیبان اما بین این ستاره ها ماه،ابالفضله،دلم میخواد بگم:یاد اون دری  تو کربلا افتادم که وقتی میخوای وارد حرم ابالفضل بشی اون بالا نوشته" السلام علیک یا قمرالعشیرة"

زیبایی ابالفضل هم به صورت است هم به سیرت،راویان نوشتند چنان به پیشانیشان جای مهر بود از سجده های طولانی و مکرر که همگان مبهوت میشدند،امیر فرزانه ی لشگر حسین زانو زده حالا زینب معطل میکنه،بلکه عباس سر بلند کنه اما این خداوندگار ادب و حیا روش نمیشه سر بلند کنه؛به عقیده ی من وقتی زینب این دو صف رو دید وقتی بین این دو صف این شیر نشسته رو دید به گمان من گفت:" ماشاء الله لا قوة الا بالله" این جور وقتا زن ها میگن:الهی داغتو نبینم،نمیدونم ابالفضل دستشو گرفت یا علی اکبر همچین که عباس دستشو گرفت یه نگاه به دست عباس کرد؛پا گذاشت رو زمین کربلا برقی سراسر وجودش رو گرفت عباس دلواپس شد،علی اکبر دلواپس شد،زیر بغل های زینبو گرفتند،رشید بود آری علیا مخدره زینب،ولی زن ها از پنجاه سالگی به بعد تکیشون به پسران و محارمشونه،محارم زیر بغلهای زینبو گرفتند؛رفت تو خیمه،اصحاب رفتند پای سخنرانی و خطبه ی سیدالشهدا نشستند،یه وقت دیدند بچه های زینب دویدند دایی جان حال مادر دگرگونه،ابی عبدالله اومد تو خیمه دید زینب ایستاده؛عرض کرد داداش اینجا کجاست؟شروع کرد گفتن؛اینجا همونجاست که پای بستر مادرمون،مادر برات گفت؛بابام برات گفت؛پیغمبر و برادرم گفتن،حرفایی که خواهر و برادر زدند بماند،اما این حرفا رو یه بار دیگه شب عاشورا زدند.

زینب وارد کربلا شد با این تشریفات وارد کربلا شد اما یه روز خواستند زینبو ببرند...اخه زینب روز یازدهم دید دارن مابقی خیمه ها رو میسوزونند،زن ها رو به ردیف، ستونی از اسرا درست کردند،گمون کنم جلودار زینبه

روز فتح خیبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دید بلال حبشی خانمی به نام صفیه رو داره از توی اسرا میاره،فریاد زد:بلال مگه خدا رحم رو از دلت برده؟عرض کرد:مگه چی شده؟فرمود:این زن داغدیده هست،توی کشته ها آشنا داره،شاید چشمش به یه عزیزش بیفته گفت:چشم یا رسول الله،اون زن خوشحال شد،گفت:این آقا چقدر مهربونه،حواسش به من هست،بعد که حضرت پرسید این کیه؟معرفی شد،این دختر یکی از بزرگان یهوده،فرمود: حواستون باشه در بین اسرا بعضی شئون ویژه دارند،اونیکه تو قومش عزیز بوده مواظب باشید خوار نشه،یا رسول الله به زینب خیلی احترام گذاشتند! چه کردند؟بعضی میگن:دستارو بستند،بعضی میگن به ردیف اسرا رو عوض آنکه مستقیم ببرند طرف ناقه ها یه نفر قهقهه زد،گفت:بذارید برن طرف کشته هاشون، یه ذره تماشا کنیم ببینیم چی میشه!همچین که قافله ی اسرا رسیدند به نزدیک گودال یه دفعه دیدند بی بی دو عالم داره به کشته ها نگاه میکنه،یادش اومد:

غرق خون،شد غروب

ذوالجناح سُم مکوب

این غروب آفتاب زینب است

آسمان در اضطراب زینب است

آمده زلزله،میکند هروله

فاطمه را صدا مزن،جان برادر۲

اینگونه دست وپا مزن جان برادر

اومد تو گودال،حالا هی میخوره زمین، هی پا میشه،خاک پر از نیزه و شمشیر و تیره لا به لای نیزه ها هی میگه:

گلی گم کرده ام میجویم اورا

به هر گل میرسم،میبویم اورا

گل من یک نشانی در بدن داشت

یکی پیراهن کهنه...

مگه یادم میره نشسته بود به روی سینت؟شمر روی سینه ات بنشسته بود...هی میگفت:کجایی داداش؟یه وقت از یه حلقوم بریده دید یکی میگه"اخیَّ الیَّ"یه نگاهی کرد تویی برادر من؟تویی پسر مادر من؟!همه جای بدن رو نگاه کرد،دید یه جای سالم تو بدن برای بوسیدن نیست" یه دفعه دست برد زیر حلقوم، حلقوم بریده رو بالا آورد،لبا رو گذاشت رو بریدگیا..."

امام رضا فرمود:شمر با یک ضربه کار رو تموم نکرد،از ده ضربه تجاوز کرد به دوازده رسید... من میگم دونه دونه جای خنجرا رو بوسید" رو دوازدهمی از نفس افتاد... حالا سکینه رسیده... بابا معجرامونو بردن،بابا همه کتک خوردن، بابا پاشو ببین دارن عمه رو میزنند...

حسین...حسین...ای تشنه لب حسین

حسین... حسین... عشق زینب حسین حسین

 

دانلود بخش اول

روضه شب دوم محرم ورود کاروان ب کربلا - غرق خون، شد غروب ذوالجناح سُم مکوب - حاج سعید حدادیان

دانلود بخش دوم

روضه شب دوم محرم ورود کاروان ب کربلا - غرق خون، شد غروب ذوالجناح سُم مکوب - حاج سعید حدادیان

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2159 زمان : نظرات (0)

 

گفتا شنیدم سلامت نمی کنند

گفتا مگو جواب سلامم نمی دهند

تو مثل اهل مدینه زمن مگردان رو

که فارق از دو جهانم به یک کلام کنی

دربهشت کنی باز و زود می بندی

چه می شود نگه نیمه را تمام کنی

نور خدا نخله ى سینا،  حسن

هوش ربا،  از دل موسى حسن

نغمه ى داوود از او پُر ز شور

راز شفا بخشى عیسى حسن

حسن جان،  حسن جان....

یاسمن سرو قد سبز پوش

سیم تن گلرخ زیبا حسن

هر دو به عرش عظمت گوشوار

سرخ حسین آمد و خضرا حسن

فرق حسین است و حسن حرف یا

این حسن است، آن دگرى یا حسن

سبط نبی، نجل علی، حبل خدایم

بنیانگذار نهضت کرب و بلایم

در عرصه ی پیکارها بی یار ماندم

یاران همه رفتند و با اغیار ماندم

بی خود نبود شب عاشورا دل زینب گرفت، گفت:حسین جان این اصحابت رو امتحان کردی؟گفت:زینب جان این اصحابم تا آخرین قطره ی خون پای من ایستادن، چرا این سئوال رو میکنی؟آخه از حسنم خاطراتی دارم.به علامه ی طباطبایی گفتند:چرا صلح کرد امام حسن؟فرمود:حسین هفتاد و دو تا داشت،  حسن نداشت. بابا امام حسین اومد نماز بخونه، حبیب، سعید ایستادند، یکی هیفده تیر، یکی سیزده تیر خورد، خم به ابرو نیاوردند، امام حسن تو خیمه ی فرماندهی مشغول نماز بود، سجاده رو از زیر پاش کشیدند، چنان به ران مبارک خنجر زدند استخوان معلوم شد، بمیرم برا غریبیت آقاجان.

فرزند حیدر را سر سازش کجا بود

این صلح آغاز قیام کربلا بود

من جنگ صفین و جمل را قهرمانم

من یکه تاز سرفراز نهروانم

ضربات امیرالمؤمنین بکر بود،  یه ضربه می زد کارو تموم می کرد،  یه نفر رو دو بار زده، اول زد پاشو قطع کرد، بعد هم رو سینه نشت، علتشم شاید این باشه که اسم باباشو آورد، گفت:من با بابات رفیقم علی، اول پا رو زد شاید ایمان بیآره.....یه نفر دیگه ام بود این جوری ضربه می زد اونم امام حسن بود، دویست نفر گارده حفاظت از جمل اند، همه نیزه دار، این دویست نفر یه گردان ویژه اند، امیرالمؤمنین علیه السلام به محمد حنفیه فرمود:میری کار این گردان رو به هم می ریزی و کار و تمام میکنی، گفت:لَبَّیک یا اَبتا، تاخت، تاخت، نیزه دارها یه عده نشسته یه عده ایستاده، یه عده سوراه، رسید به گارد اینها برگشت، امیرالمؤمنین عصبانی شد، گفت:بابات منم اما این ترس رو از من به ارث نبردی، این ترس ارث مادرت بود.اَینَ الحسن. لَبَّیک یا اَبتا، فرمود:برو کارو تموم کن، امام حسن تاخت، این شمشیر داره می چرخه، نیزه دارها نگاه کردند، هیبت امام حسن رو دیدند، فرار کردند، همه فرار کردند، زد شتر رو پی کرد، تو کجاوه دست اون رو گرفت، گفت:کیه به حریم نبوی وارد شده، امام حسن گفت:محرمتم، بیا پایین، امیرالمومنین می فرمود:جانم حسن، یه هیبتی داشت، یا امام حسن زود پیرشدی، امام حسن فرمود:ما بنی هاشم زود پیر میشیم. نه آقا از همه ی بنی هاشم زودتر پیر شدید، فرمود:من بچه بودم یه منظره ای دیدم تو کوچه....

یافتم در گذر راهبری

از شه تشنه تو مظلوم تری

همسری داشت حسین همچو رباب

بود عمری ز غمش در تب و تاب

آخه سر از تشت افتاد، اومد جلو، اولین بار بود رباب از زینب جلو زد، سر رو برداشت،  داره پیشونی رو می بوسه، حضرت زینب سلام الله علیها تعجب کرد، رقیه هم داره می بینه، بابا به همه رسیدی، نوبت من کی می رسه، شب تو خرابه بی بی زینب فرمود:رباب عاشورا داداشم داشت می رفت همه به خط شدیم برا دست بوسی، تو یه گوشه ایستادی نیومدی، اون روز اونجور، امروز اینجور، گریه کرد، خانم جان اون روز به خودم گفتم:تا زینب هست تو کی هستی، اما دعا کردم یه بار دیگه پیشونیه پسر پیغمبر رو ببوسم، امروز خودم دیدم سر خودش اومد

همسری داشت حسین همچو رباب

بود عمری ز غمش در تب و تاب

اربعین سه روز موندند،  می خوان برگردند، زین العابدین فرمود:عمه جان، اگه بمونیم همه مثل رقیه میشن، بی بی فرمود:چشم بریم. همه سوار شدن دیدن یه نفر کنار قبر ابی عبدالله، اومدند دیدن رباب،  خانم جان میشه من اینجا بمونم.

همسری داشت حسین همچو رباب

بود عمری ز غمش در تب و تاب

لیک دلها همه غم پرور تو

که بود قاتل تو همسر تو

یه نگاه کرد امام حسن دید همسرش ظاهری هم شده داره گریه میکنه، آقا کرم رو ببین، فرمود:از اون راه فرار کن،  دست زینب بهت نرسه، راه فرار به قاتل نشون داد، فردا قیامت مگه میذاره مارو جهنم ببرند، فرمود:دلی که برا حسنم بسوزه فردا قیامت نمیذارن بسوزه، چشمی که برا حسنم گریه کنه، فردای قیامت گریون نمیشه، پایی که قدم برداره برا زیارت حسن، در صراط نمی لرزه، اربعین حدود بیست میلیون کربلا بودند، الان بقیع چه خبره؟یه دعا کنم:

 

ای کاش شبیه اربعین امسال

راه حرم فاطمه هم باز شود

کی میگن بیایید برید راه حرم امام حسن هم بازشده؟

داد این گنبد وارونه ی پست

دو زن خائنه را دست به دست

آن یک از زهر جفا قلب تو سوخت

وین به تابوت تن پاک تو دوخت

اربابتون تو بقیع نشت رو زمین، بعضی تیرها گیر کرده، تیر می خواد بره راحت تر فرو میره، وقتی می خواد بیرون بیاد غوغاییه.

من دل خسته غریب وطنم

پاره ی قلب پیمبر حسنم

نگذارید بداند زینب

زچه گلگون شده رنگ کفنم

تیر هم گر بدنم را بدرید

ببریدم ولی آهسته برید

حسین جان عباس شمشیر نکشه...هر کی دلش می خواد بین امام حسن و امام حسین باشه،  محضر پیغمبر و علی برسه بلند بگه: یا حسن...

فرمود کنیزها تشت بیارید، یه ملحفه ای رو سر انداخت،  همین جور خون دل داره می ریزه،  ناله دارها، خبر به زینب دادن، همچین که صدای پای زینب رو شنید،  فرمود:این تشت رو ببرید،  تشت رو دارن می برن، لب ها رو پاک می کرد، چشم زینب افتاد دید گوشه ی لب ها خونیه. خدایا این ماه صفر دو تا تشت نشون زینب دادند، .

اندر اینجا قلب زینب خسته بود

اندر آنجا هر دو دستش بسته بود

از لب لعل حسن خون می چکید

خورد لب های حسین چوب یزید

اینجا باز اباالفضل، حسین بودند زیر بغل زینب رو بگیرند،  اما بمیرم دست بسته زینب رو آوردنش مجلس یزید، دید چوب بالا می ره...

آن روز مرگم را به چشم خویش دیدم

کز مادرم عجل وفاتی را شنیدم

ای کاش جای محسنش من مرده بودم

ای کاش من سیلی زدشمن خورده بودم

ای که میگی به روضه خون

روضه ات رو اینجوری نخون

منم میگم با دل خون

خدا کنه دروغ باشه

میگن که گوشواره شکست

میگن روی زمین نشست

مونده هنوز یه جای دست

خدا کنه دروغ باشه

اومدند بیرون از مسجد، امام حسن دستش تو دست مادر، هی میگه جانم مادر، راهشون رو گرفتند، بی بی دست امام حسن رو فشار داد، یعنی حسنم، امروز کربلای توست، عالم تو دست توست،  اما امروز روز صبر.

 میگن:این که یه دست زد، یه سیلی زد غلط، یه نگاه کرد این طرف از علی خبری نیست، یه نگاه کرد اون طرف از علی خبری نیست، با دو دست از دو طرف آنچنان زد تو صورت بی بی دوعالم،  دیگه چشم ها خوب نمی دید، دیگه گوش ها آسیب دیده، وقتی افتاد رو زمین،  امام حسن زیر بغلش رو گرفت، وای مادرم، مادرم.یه روز فضه اثاثش رو جمع کرد، امیرالمؤمنین فرمود:تو هم می خوای مارو تنها بذاری، بقچه اش رو زمین گذاشت شروع کرد گریه کردن، بابا منم کنیزش بودم، می خوام گریه کنم، جلو شما که هیچکی نمیتونه گریه کنه،  تا شما نیستید، حسین گریه میکنه، زینب گریه میکنه، دو سه کلمه حرف می زنم آروم می گیرند،  اما من دارم از گریه ی حسنت دق می کنم، هرچی میگم:خواهرت دق مرگ میشه، حسین داره می میره، بابات اذیت میشه، هی میگه:فضه تو که نبودی، نبودی، حسین هم ندید، زینب هم ندید، اونی که من دیدم حالا حالاها باید گریه کنم...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2588 زمان : نظرات (0)

 

توی دنیا بی بابا زنده بودن جا نداره

الهی نباشه دختری كه بابا نداره

عمه جان بابای من كه این جوری نبوده، دخترم منم تو گودال می گفتم:أأنت اَخی؟ گوینده باید توكلش به خدا، توسلش به معصومین، تمسكش به قرآن باشه. یقین داشته باشه اگه روزی براش نوشتند، حضرت زهرا سلام الله علیها سهمش رو نگه داشته.صد نفر می خونند،  یه دفعه می بینی تو اگه حواست جمع باشه، به تو كه میرسه، یه خط، یه نیم بیت،  یه مصرع میگی،  چراغ دل ها روشنتر میشه، شعله ور میشه

زخانه ها همه بوی طعام می آمد

ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم

دخترم بریم بابا، مادرم برات سفره انداخته، مادرم فاطمه چشم براه توست. این زبانحال گفتن منه:تو كه سیلی می خوردی مادرم آه میكشید. مادرم سیلی خورد جدم آه كشید. یا اباعبدالله جون بچه ات مارو رها نكن.آقا جان ببخش مارو دل عشقات رو خون كردیم امروز، آخه اینها دیونه ی شما هستند، نمیشه كم براشون بذاریم.قربونت برم آقاجان.

به قصد شستن خون از رخ تو میگریم

ولی چه سود مرا هر دو دیده خونبار است

بابا همیشه برا راهب دعا میكنم، بالاخره تو این سفر یه نفر پیدا شد. گرد و خاكی از صورتت پاك كرد.بعضی شهرها، بعضی جاها از روی نیزه سرت رو نشونه میگرفتند.

یا عقب رو سنگ باران سرت طفلان نبینند

یا جلو رو تا كه سیلی خوردن طفلان نبینی

الهی اگه بابات زنده است، خدا سایه اش رو از رو سرت كم نكنه، دعای بابا یه چیز دیگه است. بابا دعا كن من هم زودتر به علی اصغر برسم.بابا به من نگو بر زن جهاد نیست.اگه قرار نیست زن ها شهید بشن، چرا مادرت هیجده سالگی شهید شد.

وای مادرم، مادرم، مادرم

یه وقت آدم تو یه حال معمولی سیلی میزنه، یه وقت یه راهی رفته،  میگه اگه من بهش برسم من میدونم و این.اومد تو مسجد گفتند:نبودی قباله رو گرفت. رفت. گفت:این چه كاری بود كردی؟ علی پول تو دستش باشه ما شكست میخوریم. سریع اومد راه زهرا رو بست. حالا كینه داره:اَحْقادًا بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً. فاطمه كجا بودی؟ حقم رو گرفتم.قباله رو بده.نمی دم. قاپ زد. آب دهان ریخت رو قباله. پاره پاره كرد. بی بی فرمود:خدا شكمت رو پاره كنه. بعضی خیال میكنند ما میگیم سیلی. یه دونه زد. با دو دست از دو طرف.... علامه ی امینی رحمة الله علیه میگه: حورای انسیه.یعنی  اینقدر خداوند به این حورای  انسیه لطافت داده،  برگ گل به صورتش میخورد جا می نداخت.

گوشه ی چشم تو چرا شد كبود؟

فاطمه جان مگر علی مرده بود؟

این مال مادر. اما دختر چی؟

زخانه ها همه بوی طعام می آمد

ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم

سوء تغذیه یكی از بلاهایی كه به سر بچه میاره اینه،  میبینی گریه اش كه میگیره،  یه دفعه نفس بند میآد. میگن ریسه میره. دكتر می بری میگه این كلسیم بدنش كم شده، خوب بهش غذا ندادید. باید بهش برسید.بچه سر رو دید ریسه رفت. دیدید بچه وقتی ریسه میره،  هی تكونش میدن، هی فوت میكنند تو صورتش اكسیژن برسه،  اول گفتند : ان شاء الله مثل همیشه دوباره نفس میكشه،  دیدند نه ،  نفس بر نگشت. ناخن ها سیاه شد. چشم ها رفت.

چنان ضرب دست عدو سخت بود

كه دندان شیری دختر شكست

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 950 زمان : نظرات (0)

حاج سعید حدادیان

 

آی مردم دختر با پسر برا بابا خیلی فرق داره، دختر ،بابا هم سراغش نره، خودش رو یه جوری به بابا وصل میكنه، اما پسر یه جور دیگه است، دختر پا به سنم میذاره، میآد، وقت وداع، وقت استقبال توقع داره بابا ببوستش، اما پسر یه جوریه كم كم بین بابا و پسر حیا مانع میشه، یه خورده كه به نوجوانی میرسه، همش میگه خدا، كی میشه یه بار دیگه پسرم رو ببوسم، میگه ان شاءالله وقتی میره سربازی می بوسمش، ان شاء الله وقتی میآد مرخصی می بوسمش، ان شاء الله شب دامادیش می بوسمش، هی به خودش وعده می ده. علی رفت میدان ابی عبدالله دید هنوز بچه اش رو نبوسیده، احساس كن تو حرمی الان، حس كن پایین پایی، امروز اومدیم برا اربابمون قشنگ گریه كنیم، می خواهیم برای اربابمون خون دل از چشم هامون بیاد. شنیدیم اما زمان فرموده:اگه اشك چشمم خشك بشه خون گریه می كنم. شاید امروز روز خون گریه كردن ما باشه.جذبه و كشش ولایی ابی عبدالله علی اكبر رو برگرداند،اومد مقابل بابا صدا زد : یا اَبَتِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ قَدْ اَجْهَدَنی... ناله دارها روز علی اكبره، روز ناله زدنه. بابا جان عطش داره من رو میكشه، سنگینی زره داره من رو نابود میكنه،  ابی عبدالله فرمود: هاتَ لِسانَك بابا جان  زبونت رو درآر . لب ها رو روی لب های علی گذاشت.بعضی ها میگن تشنگی علی قطع شد، اما من قبول ندارم، برعكس شد، تا زبون بابا رو حس كرد، دیگه تمام دردها یادش رفت، دیگه از خودش خجالت كشید، با خودش گفت: كاش از بابا آب نمی خواستم. راستی سكینه ام میگفت: كاش از عمو عباسم آب نمی خواستم... كاش از بابام آب نمی خواستم چون لب های بابام از منم خشكیده تر بود، از سوزه عطش بابام آتیش گرفتم. علی جان بابا حالا می خوای بری برو بابا، راه افتاد رفت. امروز من چه جوری روضه بخونم؟ یابن الحسن اجازه میدی من بگم چه كردند آقاجان؟ سادات، علماء ببخشید. دوتا كار كردند علی از پا افتاد،یكی تیر به گلوش زدند، یكی یه شمشیر از پشت سر به فرقش زدند، خود از سر علی افتاد، خودش رو انداخت روی یال اسب، خون كاكُل علی ریخت رو صورت اسب، جلوی اسب و خون گرفت، عوض اینكه بیآد طرف خیمه ها، راه رو برعكس رفت طرف دشمن، یه نفر مهار اسب رو گرفت، تاخت تو دل دشمن، كوچه باز كنید، كوچه باز كردند، یاد مدینه افتادند

كوچه ی تنگ و دل سنگ و صدای مادر

یه كوچه داره مدینه، ریختند سر یه مادر، یكی با غلاف میزنه، یكی با تازیانه میزنه، یكی لگد میزنه،یكی سیلی میزنه. وای مادرم وای مادرم وای مادرم.... من چه جوری روضه علی اكبر بخونم برات؟ راه بنی هاشم رو بستند، علی رو بردند تو دل لشكر، هر كی می خواد بزنه بیاد، شمشیرها بالا می رفت، پایین می آمد، امان ای امان....حسین.... باباش اومد

زمین كربلا در شور شین است

سر اكبر به دامان حسین است

اگه بابات زنده است، یه خواهش دارم، امروز خودت رو برسون وقتی نشسته، بگو:اجازه میدی یه بار سرم رو روی دامنت بذارم، من تشنه ی نوازشاتم، یه ذره دست روی صورتم بكش... اومد دست بكشه رو  سر علی دید همه ی سر رو خون گرفته، دید می خواد حرف بزنه نمیتونه، با دو انگشت مبارك لخته ی خون رو از گلو درآورد. یه نفس زد یه دفعه دست و پاهاش شل شد.حسین..... بابا سر و به دامن گرفت، دلش آروم نشد، سر رو به سینه گذاشت، محبت پدری افزون شد، صورت رو صورت علی گذاشت، بُنَیَّ میوه ی دلم، عزیز بابا. هفت مرتبه، انگار می خواد علی رو به هوش بیآره: وَلَدی علی، وَلَدی علی، وَلَدی علی... گمان كردند كار حسین تمام شده، هلهله كردند، كف زدند، یه وقت دیدن یه خانمی داره می دوه، امان ای دل، امان ای دل علی جان، یكی داد میزنه: وای برادرم، وای عزیز برادرم.همچین كه رسید بالا سر حسین، دست گذاشت رو شونه ی حسین، حالا حسین چه كنه؟ اگر صورت از روی صورت برداره زینب ببینه خون علی به محاسن ِ حسین، شاید دق كنه. هر جوری بود ابی عبدالله سر بلند كرد، وقتی كه چشم زینب افتاد، نشست روی زمین، كنار ارباً اربا حسین زیر بغلش رو گرفت، اما كنار خود حسین "مقطع الاعضاء" زینب رو زدند..حسین.....

 روضه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم - زمین كربلا در شور شین است - حاج سعید حدادیان 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3341 زمان : نظرات (0)

حاج سعید حدادیان

 

باز با یه کم نون و نمک مثل همیشه سر کرد

به یاد قصه ی فدک دوباره دیده تر کرد

ستاره بارونه چشاش به یاد ماه نیلی

به یاد گوش و گوشواره به یاد ضرب سیلی

 دل تنگ زهرایم،تنهای تنهایم

یکی نبود تو اون کوچه کمک کنه به زهرا

به یاد قصه ی فدک آتیش گرفته مولا

قباله رو گرفته بود،دست امام حسن علیه السلام رو گرفته ،داره می ره خونه،امام حسن افتخار می کنه،مادرم با منطق کوبنده اش رسواشون کرد،آفرین مادر،حق خودت رو گرفتی،بارک الله مادر،غوغا کردی،حماسه آفریدی،یه دفعه از روبرو اون نانجیب داره می آد،فاطمه کجا بودی،مسجد،حقم رو گرفتم،یا الله،امام زمان(عج)ببخشید،سادات معذرت می خوام،می خواید جمع کنم هیچ چیز نگم،به فاطمة الهی العفو    

روضه شهادت امام علی (ع) و گریز به روضه حضرت زهرا (س) 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 915 زمان : نظرات (0)

حاج سعید حدایان

 

اگر سر را به زیر افکنده ام من   

  ز اعمال بدم شرمنده ام من

 ز نیکی خالی اما پر گناهم

  پناهم ده خدایا بی پناهم

خدایا خوب می دانم که پستم    

نمک خوردم نمکدان راشکستم

خزانی گشته از عصیان بهارم  

   به بازارت به جز اشکم ندارم

 گناهانم فزونتر از ستاره

    شده چشمم همه شب پر شراره

 ببین پرونده ام یا رب سیاه است  

    ورقهایش پر از جرم و گناه است

 چو می خواهی بسوزانی خدایا  

  میان آتش دوزخ تنم را

 عنایت کن مرا ای حی منّان    

به پیش قاتل زهرا مسوزان

 که او زخم همه ما را نمک زد     

میان کوچه زهرا را کتک زد

 همان کوچه که دستش را شکستند   

     دو دست شوهر او را ببستند

 شراره می کشید از در زبانه    

  چهل نامرد بود و تازیانه

 دانلود مداحی مناجات با خدا

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 357
  • آی پی امروز : 394
  • آی پی دیروز : 234
  • بازدید امروز : 5,972
  • باردید دیروز : 1,539
  • گوگل امروز : 50
  • گوگل دیروز : 28
  • بازدید هفته : 7,511
  • بازدید ماه : 19,742
  • بازدید سال : 302,101
  • بازدید کلی : 20,544,082